کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصانت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حصانت
/hasānat/
معنی
۱. منیع و استوار بودن.
۲. [مجاز] پارسا و پاکدامن بودن؛ عفیف بودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استحکام، استواری ≠ نااستواری، سستی
۲. پاکدامنی، عصمت، عفت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حصانت
واژگان مترادف و متضاد
۱. استحکام، استواری ≠ نااستواری، سستی ۲. پاکدامنی، عصمت، عفت
-
حصانت
فرهنگ فارسی معین
(حَ نَ) [ ع . حصانة ] (مص ل .) استوار بودن ، محکم بودن .
-
حصانت
لغتنامه دهخدا
حصانت . [ ح َ ن َ ] (ع اِمص ) حصافت . استواری . محکمی . استحکام . استوار شدن حصار و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ): و با عقل خود آن یک حصن بی حصانت را... (جهانگشای جوینی ). || پارسائی . (زمخشری ). پرهیزکار شدن . نهفته شدن زن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
حصانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حصانة] [قدیمی] hasānat ۱. منیع و استوار بودن.۲. [مجاز] پارسا و پاکدامن بودن؛ عفیف بودن.
-
واژههای همآوا
-
حصانة
لغتنامه دهخدا
حصانة. [ ح َص ْ صا ن َ ] (ع اِ) زردپای و آن مرغی است از مرغان آبی . (زمخشری ).
-
حسانة
لغتنامه دهخدا
حسانة. [ ح َس ْ سا ن َ ] (اِخ ) تمیمیة. دختر ابوالحسین . شاعره ٔ اندلسی . وی در کودکی شعر و ادب آموخت و آنگاه که پدر وی درگذشت او دوشیزه بود و شوی و سرپرست و وسیله ٔ معاش نداشت . و از این رو قصیده ای بساخت و به حکم بن عبدالرحمان پادشاه اندلس به قرطبه...
-
حسانة
لغتنامه دهخدا
حسانة. [ ح َس ْ سا ن َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس .(جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به شیبانی شود.
-
حسانة
لغتنامه دهخدا
حسانة. [ ح َس ْ سا ن َ ] (اِخ ) مزنیة، یکی از صحابیات و از دوستان خدیجه ٔ کبری بود. و او به خانه ٔ حضرت رسول در حیات خدیجه و پس از وفات وی آمد و شد داشت و پیغامبر جمله ٔ «حسن العهد من الایمان » را در حق او فرمود. و تا آنگاه که پیر شده بود هرگاه که حض...
-
حسانة
لغتنامه دهخدا
حسانة. [ ح ُس ْ سا ن َ ] (ع اِ) نعت مؤنث است از حسن .
-
جستوجو در متن
-
استحکام
واژگان مترادف و متضاد
استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی
-
استواری
واژگان مترادف و متضاد
استحکام، استقامت، استقرار، پایداری، تایید، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، حصانت، محکمی، مقاومت، وثاقت ≠ سستی، نااستواری
-
دزگاه
لغتنامه دهخدا
دزگاه . [ دِ ] (اِخ ) به فارسی نام محلی بوده در قدیم الایام معروف و به حصانت موصوف اما اکنون نامی از آن باقی است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
-
فک
لغتنامه دهخدا
فک . [ ف َ ] (اِخ ) این قلعه به دوفرسخی دلیجان است وآن را به حصانت و محکمی صفت کرده اند. (تاریخ قم ).