کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حصار
/hesār/
معنی
۱. دیوار.
۲. [قدیمی] زندان.
۳. [قدیمی] قلعه؛ دژ.
۴. [قدیمی، مجاز] جایی که از دشمن به آن پناه میبرند.
۵. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پرچین، جدار، چپر، دیوار، محجر، نرده
۲. بارو، باره، برج، حصن، دژ، سور، قلعه، کوت
۳. صیصه، معقل
۴. محدودیت، حصر
۵. پناهگاه، جانپناه
برابر فارسی
بارو، دیوار، پرچین، مرزبند
دیکشنری
compass, compound , corral, fence, hold, kraal, paddock, paling, stockade, wall, yard
-
جستوجوی دقیق
-
حصار
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرچین، جدار، چپر، دیوار، محجر، نرده ۲. بارو، باره، برج، حصن، دژ، سور، قلعه، کوت ۳. صیصه، معقل ۴. محدودیت، حصر ۵. پناهگاه، جانپناه
-
حصار
فرهنگ واژههای سره
بارو، دیوار، پرچین، مرزبند
-
fence 2
حصار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] دیوارهای برای جدا کردن مکانی از مکان دیگر
-
حصار
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دیوار، دیوارِ قلعه . 2 - بارو، باره .
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 25هزارگزی جنوب کهنوج و پانزده هزارگزی خاور راه مالرو انگهران به جاسک . ناحیه ای است کوهستانی گرمسیر. دارای 40 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در 47هزارگزی شمال خاوری جاسک و هفت هزارگزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک . دارای 25 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه . واقعدر چهارهزارگزی جنوب باختری بخش و چهارهزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز، خط آهن مراغه به میانه . ناحیه ای است کوهستانی ، معتدل . دارای 118 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصو...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در هفت هزارگزی جنوب بوکان و دوهزارگزی باختر شوسه ٔ بوکان به سقز. ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل سالم . دارای 301 تن سکنه میباشد. کردی زبانند. از قنات سیمین رود مشروب ...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابرج بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 84هزارگزی خاور اردکان و 6هزارگزی راه فرعی پل خان به خازمن . ناحیه ای است واقع در دامنه ، معتدل و مالاریایی . دارای 56 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محص...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. واقع در دوازده هزارگزی خاور قدمگاه و 5هزارگزی شمالی جاده شوسه ٔ عمومی نیشابور به مشهد. ناحیه ای است واقع در جلگه گرمسیر شوره زار. دارای 180 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابک بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . واقع در 48هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه و هیجده هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی کاشمر به تربت حیدریه . ناحیه ای است کوهستانی معتدل . دارای 3032 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از ...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 23500گزی جنوب باختری ارومیه 10500گزی جنوب باختری شوسه ٔ ارومیه به مهاباد. واقع در دره ، سردسیر سالم . دارای 55 تن سکنه میباشد. کردی زبانند. از چشمه و قنات مشروب می...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در ده هزارگزی شمال فدیشه . ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل . دارای 258 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات . اهالی به کشاورزی ، کرباس ب...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهارایماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 26هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 24هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه بمیانه . ناحیه ای است کوهستانی . معتدل مالاریائی . دارای 150 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از رودخانه ٔ آ...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 24هزارگزی شمال باختری مشهد و سه هزارگزی خاور راه مشهد به ارداک . ناحیه ای است واقع در جلگه سردسیر. دارای 270 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از رودخانه مشروب میشود. محصولات آ...