کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حشیش
/hašiš/
معنی
۱. مادهای مخدر که از خشک کردن و آماده ساختن سرشاخههای گُلدار گیاه شاهدانه تهیه میشود.
۲. [قدیمی] گیاه خشک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بنگ، چرس، شاهدانه
دیکشنری
cannabis, hashish, hemp
-
جستوجوی دقیق
-
حشیش
واژگان مترادف و متضاد
بنگ، چرس، شاهدانه
-
حشیش
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گیاه خشک . 2 - بنگ ؛ سرشاخه های گل دار گیاه شاهدانه که پس از خشک کردن و آماده کردن به طرق مخصوص آن را به صورت جویدن یا تدخین مورد استفاده قرار می دهند.
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان . واقع در 35هزارگزی باختر زرند و 9هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل . دارای 65 تن سکنه میباشد.فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلا...
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح َ ] (ع اِ) گیاه خشک . (دهار) (مهذب الاسماء). گیاه خشک و شبیه به خشک شده نباتیست که بر روی زمین پهن نبوده باساق باشد و بحد ثمنش نرسد. اصار. ایصر. تن . || در استعمال شعرای فارسی زبان مطلق گیاه : ای خواجه با بزرگی اشغال چی ترابرگیر جاخشوک و ب...
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن حرقوص بن مازن مالک بن عمربن تمیم . (لباب الانساب سمعانی ) (ابن اثیر).
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن عدی بن عامر از قبیله ٔ کنانة است . (لباب الانساب ).
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن عمران . از قبیله ٔ تمیم بطنی از یربوع بن حنظله . (لباب الانساب ).
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن هلال بن حرث بن رزاخ از قبیله ٔ بجیلة. (لباب الانساب ).
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابومحرز. محدث است .
-
حشیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hašiš ۱. مادهای مخدر که از خشک کردن و آماده ساختن سرشاخههای گُلدار گیاه شاهدانه تهیه میشود.۲. [قدیمی] گیاه خشک.
-
حشیش
دیکشنری فارسی به عربی
قنب , ماريوانا
-
واژههای مشابه
-
حشیش بزرقطونا
لغتنامه دهخدا
حشیش بزرقطونا. [ ح َ ؟ ](ع اِمرکب ) بنکو. اسپغول . اسفرزه . اسپرزه . قارانی . یارق . فسلیون . برغوثی . اسفیوش . بقله ٔ مبارکة. ختل . حشیشةالبراغیث . صاحب اختیارات گوید: به پارسی ورق بنکو گویند و در قوت نزدیک به گشنیز تر بود و بهترین وی تازه و تر بود....
-
حشیش زدن
لغتنامه دهخدا
حشیش زدن . [ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) حشیش کشیدن . استعمال حشیش و چرس .
-
حشیش الاودیة
لغتنامه دهخدا
حشیش الاودیة. [ ح َ ش ُل ْ اَدْ ی َ ] (ع اِمرکب ) رجوع به حشیشةالطحال شود.