کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حشوم
لغتنامه دهخدا
حشوم . [ ح ُ ] (ع اِ) جویندگان .
-
حشوم
لغتنامه دهخدا
حشوم . [ ح ُ ] (ع اِمص ) ماندگی . || انقباض . بستگی . (منتهی الارب ).
-
حشوم
لغتنامه دهخدا
حشوم . [ح ُ ] (ع مص ) فربه شدن بعد لاغری : حشمت الدابة؛ فربه وکلان شکم گردید ستور به چرا در اول بهار. (از منتهی الارب ). || خوردن . چشیدن : ماحشم من طعامنا. || یافتن : ماحشم الصید؛ نیافت شکاری را.
-
جستوجو در متن
-
حشو
لغتنامه دهخدا
حشو. [ ح َش ْوْ ] (ع اِ) آکنه .آنچه از قسم پنبه و پشم و جز آن در بالش و لحاف و جامه پر کنند. هرچه که بدان درون بالش و امثال آن آکنند. جغبت . چغبت . جغپوت . چغبوت . آگین بالش و جز آن . (محمودبن عمر ربنجنی ). آکندنی . آکنش . و سید جرجانی درتعریفات گوید...