کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشمت نظام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حشمت آباد پائین
لغتنامه دهخدا
حشمت آباد پائین . [ ح ِ م َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در پانزده هزارگزی باختر لورآباد. 10هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . ناحیه ای است تپه ماهور سردسیر مالاریایی . دارای 240 تن سکنه میباشد و فارس...
-
حشمت آباد حسنخان
لغتنامه دهخدا
حشمت آباد حسنخان . [ ح ِ م َ دِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در 27هزارگزی شمال خاوری سکوهی 15هزارگزی خاوری شوسه ٔ زابل به زاهدان . ناحیه ای است واقع در جلگه . گرم معتدل . دارای 1850 تن سکنه میباشد. فارسی و ب...
-
سد حشمت رود
لغتنامه دهخدا
سد حشمت رود. [ س َدْ دِ ح ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
کاظم آباد امیر حشمت
لغتنامه دهخدا
کاظم آباد امیر حشمت . [ ظِ دِ اَ ح ِ م َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی جنوب علیشاه عوض و 5هزارگزی شمال راه آهن به رباط کریم . در جلگه و معتدل و دارای 67 تن سکنه است . قنات دارد. محصول آن غلات و چغندرقند و باغات انگور و ش...
-
حشمت و تمکین
فرهنگ گنجواژه
ثروتمندی.
-
حشمت و نام
فرهنگ گنجواژه
اعتبار.
-
حشمت و جاه و جلال
فرهنگ گنجواژه
شکوه.
-
جستوجو در متن
-
بشکوه
لغتنامه دهخدا
بشکوه . [ ب ِ ش ُ / ب ِ ] (ص مرکب ) باشکوه . مردم صاحب شوکت و حشمت و هیبت را گویند.(برهان ). مردم صاحب شوکت و هیبت که آنرا باشکوه گویند مانند بخرد که باخرد آمده . (از آنندراج ). مردم صاحب حشمت و شکوه . (ناظم الاطباء). صاحب حشمت و هیبت . (از سروری ). ...
-
اشگرف
لغتنامه دهخدا
اشگرف . [ اَ گ َ / اِ گ َ ] (ص ) نیکو و خوش آینده . (برهان ). نیکو و خوش . (غیاث ). خوب و بدیع و نیکو و آنرا شگرف نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). خوب و بدیع وخوش آیند. (فرهنگ نظام ) . نیکو و خوش آیند. (ناظم الاطباء) . خوب و بدیع و نیکو و خوش آینده و ...
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک َ ] (اِ) زور. تاب . (ناظم الاطباء). قوت . توان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمدبباید داد داد او بکام دل بهرچت کر. دقیقی (از لغت فرس اسسدی ).ملک آن است که او را به سخن باشد دست ملک آن است که او را به هنر باشد کر....
-
اصلاح کردن
لغتنامه دهخدا
اصلاح کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرمت کردن و تعمیر نمودن . (ناظم الاطباء). اشداء. تعمیر کردن بنا. هید. تهیید. (منتهی الارب ). || جامه ٔ کهنه را وصله کردن . || تصحیح کردن عبارت . درست کردن مطلب . تهذیب کردن . مهذب کردن . || آشتی کردن . با هم بکنا...
-
گسسته شدن
لغتنامه دهخدا
گسسته شدن . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پاره شدن . قطع شدن : گسسته شد از هم کمربند اوی بیفتاد از دست پیوند اوی . فردوسی .از این تخمه گر نام شاهنشهی گسسته شود بگسلد فرّهی . فردوسی .و نظام این حال گسسته شد. (کلیله و دمنه ).آسمان را گسسته...
-
سرادق
لغتنامه دهخدا
سرادق . [ س ُ دِ ] (ع اِ) سراپرده . ج ، سرادقات . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار).سراپرده و شامیانه . (غیاث ) (ربنجنی ). و بعضی نوشته اند که این معرب سراپرده است . (آنندراج ) : بنشین در بزم بر سریر به ایوان خرگه برتر زن از سرادق کیوان . منوچهری ...
-
ناموس
لغتنامه دهخدا
ناموس . (معرب ، اِ) احکام الهی . (برهان قاطع). شریعت . (اقرب الموارد) (المنجد). قانون و شریعت و احکام الهی . (ناظم الاطباء). هو الشرع الذی شرعه اﷲ. (تعریفات ) : یکی روز بود که عیسی تعلیم میداد معتزله نشسته بودند و او ناموس می آموزانید. (ترجمه ٔ دیاتس...
-
رق
لغتنامه دهخدا
رق . [ رِق ق ] (ع اِ) ملک . || بنده . (فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بنده ٔ زرخرید. عبد. (یادداشت مؤلف ) : اگر چه مالک رقی و پادشاه بحقی همت حلال نباشد ز خون بنده تغافل . سعدی . || (اِ) بندگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظ...