کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حشمت
/hešmat/
معنی
۱. بزرگی.
۲. بزرگواری.
۳. [قدیمی] شرم؛ حیا.
۴. [قدیمی] غضب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارج، بزرگی، جبروت، جلال، جلوه، دبدبه، شان، شکوه، شوکت، صولت، عظمت، فر، فره، کبریا، کوکبه، مجد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حشمت
فرهنگ نامها
(تلفظ: hešmat) (عربی) بزرگی و احترام ناشی از داشتن قدرت و ثروت بسیار ؛ (در قدیم) شرم ، حیا ، پروا .
-
حشمت
واژگان مترادف و متضاد
ارج، بزرگی، جبروت، جلال، جلوه، دبدبه، شان، شکوه، شوکت، صولت، عظمت، فر، فره، کبریا، کوکبه، مجد
-
حشمت
فرهنگ فارسی معین
(حِ مَ) [ ع . حشمة ] (اِ.) عظمت ، شکوه .
-
حشمت
لغتنامه دهخدا
حشمت . [ ح َ ش َ م َ ] (ع اِ) حَشَمَة. حشم . حشمه ٔ مرد؛ چاکران مرد و کسان وی از اهل و همسایگان که بجهت وی غضب کنند. خدمتکاران . تابعین . تبعه .
-
حشمت
لغتنامه دهخدا
حشمت . [ ح ِ م َ ] (ع اِ) شکوه . شکه . (لغت نامه ٔ اسدی ). احتشام . جاه و جلال . جاه . دبدبة. بزرگی . حرمت . احترام . آب . محل . قدر. منزلت . اعتبار. آب رو. شرم . (غیاث ) : ورا هر زمان پیش افراسیاب فزونتر بدی حشمت و جاه و آب . فردوسی .هر آنکس که بر ت...
-
حشمت
لغتنامه دهخدا
حشمت . [ ح ُ م َ ] (ع اِ) حُشمَة. زن . خویشی . زن و حق حرمت و قرابت . || مهار شتر.
-
حشمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: حشمة] hešmat ۱. بزرگی.۲. بزرگواری.۳. [قدیمی] شرم؛ حیا.۴. [قدیمی] غضب.
-
واژههای مشابه
-
حشمتالله
فرهنگ نامها
(تلفظ: hešmatollāh) (عربی) بزرگی و عظمت خداوند .
-
حشمت بدخشانی
لغتنامه دهخدا
حشمت بدخشانی . [ ح ِ م َ ب َ دَ ] (اِخ ) میر محتشم علیخان . شاعری اصلا از مردم بدخشان و مولد اودر شهر دهلی . و وفات وی به سال 1161 هَ . ق . بوده است . دیوانی حاوی 7000 بیت دارد و بیت ذیل از اوست :در تماشایش نه تنها دست و دل از کار ماندعکس در آیینه هم...
-
حشمت عثمانی
لغتنامه دهخدا
حشمت عثمانی . [ ح ِ م َ ت ِ ع ُ ] (اِخ ) شاعری عثمانی ، پسر یکی از صدور عباس افندی . وی معاصر و منظور راغب پاشا بود و در 1175 هَ . ق . به تهمت زبان درازی به مقام خلافت با نورس افندی کرکوکی به بروسه تبعید شد و سپس از آنجا وی را به رودس نفی کردند و در ...
-
حشمت قاجار
لغتنامه دهخدا
حشمت قاجار. [ ح ِ م َ ت ِ ] (اِخ ) همایون میرزا شاعر دوره ٔ ناصرالدین شاه . مثنوی «یوسف و زلیخا» و «گلشن محمود» و «سفینه » از آن اوست . (ذریعه ج 9 ص 256 از مجمع الفصحاء ج 1 ص 22) (دانشمندان آذربایجان ص 175).
-
حشمت آباد
لغتنامه دهخدا
حشمت آباد. [ ح ِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربند بالای بخش سربند شهرستان اراک . واقع در 52هزارگزی جنوب باختری آستانه و شش هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بروجرد به خرم آباد. دارای 17 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
حشمت آباد
لغتنامه دهخدا
حشمت آباد. [ ح ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری کدکن سر راه شوسه ٔ عمومی تربت حیدریه . ناحیه ای است واقع در دامنه . معتدل . دارای 357 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود...
-
حشمت آباد
لغتنامه دهخدا
حشمت آباد. [ ح ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش دورود شهرستان بروجرد. یازده هزارگزی خاور دورود واقع در سه هزارگزی شمال ایستگاه رودک . ناحیه ای است واقعدر جلگه معتدل . دارای 152 تن سکنه میباشد. لری و فارسی زبانند. از قنات و چاه مشروب میشود. محصولا...