کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشره کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حشره کش
/hašarekoš/
معنی
هر داروی سمّی به شکل گَرد یا محلول که برای کشتن حشرات یا دفع آفتهای گیاهی به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pesticide
-
جستوجوی دقیق
-
حشره کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) هر یک از مواد سمی به شکل گرده یا محلول یا گاز که برای از بین بردن حشرات به کار رود.
-
حشره کش
لغتنامه دهخدا
حشره کش . [ ح َ ش َ رَ / رِ ک ُ ] (نف مرکب ) هر دارو که حشرات را کشد. بهترین حشره کشها گرد ددت است . و از این پیش گرد تنباکو، محلول نمک طعام ، جوشانیده ٔ برگ درخت گردو و آب صابون و امثال آن برای این مقصود بکار می بردند.
-
حشره کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hašarekoš هر داروی سمّی به شکل گَرد یا محلول که برای کشتن حشرات یا دفع آفتهای گیاهی به کار میرود.
-
حشره کش
دیکشنری فارسی به عربی
مبيد الحشرات
-
واژههای مشابه
-
حشرة
لغتنامه دهخدا
حشرة. [ ح َ ش َ رَ ](ع اِ) هر جنبنده ٔ خرد از پرنده و رونده و خزنده . جنبنده ٔ خرد. خرده جانور. جانور خزنده و گزنده یا جانور ریزه ٔ زمینی . (منتهی الارب ). خستر. خرفسر. هامه . ج ،حشر، حشرات . || پوستی که ملاصق دانه بوده . || تمام شکار یا بهره ٔ نفیس ...
-
حشرة
دیکشنری عربی به فارسی
حشره , کرم خوراک (مثل کرم پنير و غيره) , کرم ريز , عنکبوت , کارتنه , جمنده
-
Bug Nebula
سحابی حشره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] سحابی دوقطبی سیارهنمایی در صورت فلکی عقرب
-
insect hole
سوراخ حشره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] هر سوراخ یا مجرایی در پوست یا چوب درخت که حشرات بالغ یا کرمینۀ (larva) آنها ایجاد کرده باشند
-
insectarium, insectary
حشرهدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] محفظه یا مکانی برای نگهداری و نمایش حشرات و پژوهش دربارۀ آنها
-
Insecta 2
حشرهویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از ششپاوندان که یک جفت چشم مرکب و سه جفت پا و دو جفت بال بر روی سینه دارند و تنفس آنها ازطریق لولۀ پوستکی تنفسی (trachea) انجام میشود؛ مجاری دفع و یاختههای جنسی آنها در انتهای شکم و قطعات دهانی آنها بیرون از دهان قرار دارد
-
حشره خوار
لغتنامه دهخدا
حشره خوار. [ ح َ ش َ رَ / رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) جانور که غذای او حشره است مانند شارک (طرقه ) و ترند (دم سنجه ) و خلد (موشکور) و ژوژ (خارپشت ). حشره خوارنده .
-
حشره شناس
لغتنامه دهخدا
حشره شناس . [ ح َ ش َ رَ / رِ ش ِ] (نف مرکب ) دانشمند شناسنده ٔ حشرات : از کی تا حالا حشره شناس شده ای . (سایه روشن هدایت ص 16).
-
حشره شناسی
لغتنامه دهخدا
حشره شناسی .[ ح َ ش َ رَ / رِ ش ِ ] (حامص مرکب ) دانش حشره شناس .
-
حشرة مشرة
لغتنامه دهخدا
حشرة مشرة. [ ح َ ش َ رَ م َ ش َ رَ ] (ع ص مرکب ، از اتباع )اذن حشرة مشرة؛ گوشی خرد و باریک . (مهذب الاسماء).