کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حشاد
لغتنامه دهخدا
حشاد. [ ح َ ] (ع اِ) زمین نرم . (مهذب الاسماء). زمین سخت . زمین سخت که بر آن باران اندک روان گردد. (آنندراج ). || زمین نرم که تا باران بسیار نبارد جاری نشود. (معجم البلدان ). و لغت از اضداد است . (آنندراج ).
-
حشاد
لغتنامه دهخدا
حشاد. [ ح َش ْ شا ] (اِخ ) وادی است به عینه . (معجم البلدان ).
-
حشاد
لغتنامه دهخدا
حشاد. [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَشِد.
-
جستوجو در متن
-
حشد
لغتنامه دهخدا
حشد. [ ح َ ش ِ ] (ع ص ) آنکه در بذل مال کوشش و یاری و مال دریغ نورزد. وشکول . محتشد. ج ، حشاد. || عین حشد؛ چشمه که آبش خشک نشود. || وادی حشد؛ وادیی که بی باران بسیار جاری نشود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمد حشاد. او راست : مجموعة بهیة مشتملة علی اربع رسائل سنیة: 1- تنویرالبصائر و دلیل الحائر. 2- الفتح المبین فی الاستغاثه بالاولیاء والصالحین . 3- القول المعتبر فی القضاء و القدر. 4- نقول السادة الثقاة فی ایصال ما یهدی من ثواب ...