کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حسیر
/hasir/
معنی
۱. حسرتبرنده؛ افسوسخور.
۲. خسته و مانده؛ ضعیف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسیر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) درمانده ، حسرت خور.
-
حسیر
لغتنامه دهخدا
حسیر. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) آرمان خوار. ارمان خوار. (مهذب الاسماء). آرمان و دریغخوار. اندوه خوار. افسوس خوار. افسوس و دریغخورنده . دریغخورنده . || مانده . فرومانده ازهر چیز. (منتهی الارب ). درمانده . وامانده . مانده و رنجه شده . (غیاث از لطائف ). مانده ...
-
حسیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hasir ۱. حسرتبرنده؛ افسوسخور.۲. خسته و مانده؛ ضعیف.
-
واژههای مشابه
-
حَسِيرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
خسته(حسر دراصل عبارت است از کنار زدن لباس از هر چيزي که ملبس به آن است و کنايه از برملا شدن ناتوانيهاست استفاده از آن در معني خستگي از آن جهت است که نا تواني قوا آشکار مي شود)
-
واژههای همآوا
-
حصیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بوریا، تکل ۲. تندخو، زمخت ۳. تنگنا، زندان، محبس
-
حصیر
فرهنگ واژههای سره
بوریا
-
هسیر
لغتنامه دهخدا
هسیر. [ هَََ ] (اِ) هسر است که یخ باشد. (برهان ) : امروز از خجالت دوشینه بنده راجانی است پر ز آتش و طبعی پر از هسیر.سنائی .
-
حصیر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) بوریا، فرشی که از نی یا برگ خرما بافته شده باشد.
-
هسیر
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) یخ ، هسر.
-
حصیر
لغتنامه دهخدا
حصیر. [ ح َ ] (اِخ ) نام حصنی به یمن از بناهای ملوک قدیم . || کوهی به بلاد غطفان . یا کوهی جهینه را. || نام وادیی است . || آبی از آبهای نملی . (معجم البلدان ).
-
حصیر
لغتنامه دهخدا
حصیر. [ ح َ ] (ع اِ)باریه . (معجم البلدان ). زیغ بوریا از نی . (مهذب الاسماء).بوریای خرما. (غیاث از کشف و سروری ). بوریا. بوری . بوریه . باری . باریاء. بوریاء. طلیل : و از وی [ از شهرک مامطیر بدیلمان ] حصیری خیزد سطبر و نیکو. (حدودالعالم ). و از آمل ...
-
حصیر
لغتنامه دهخدا
حصیر. [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن بدر. صحابی است .
-
حصیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hasir فرشی که از نی یا برگ درخت خرما بافته شده است؛ بوریا.