کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسن مهلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حسن ادا
لغتنامه دهخدا
حسن ادا. [ ح ُ ن ِ اَ ] (اِخ ) (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) درست انجام دادن . رجوع به ترکیبات حسن شود.
-
حسن اداره
لغتنامه دهخدا
حسن اداره . [ ح ُ ن ِاِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درست اداره کردن .
-
حسن ادب
لغتنامه دهخدا
حسن ادب . [ ح ُ ن ِ اَ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش رفتاری کردن : منظور خردمند من آن ماه که او رابا حسن ادب شیوه ٔ صاحب نظری بود.حافظ.
-
حسن ادریسی
لغتنامه دهخدا
حسن ادریسی . [ ح َ س َ ن ِ اِ ](اِخ ) ابن قاسم کنون الادریسی آخرین فرمانروای ادریسی مراکش است که پس از برادرش احمد در 348 هَ . ق . به حکومت رسید. از امویان اندلسی متابعت میکرد، پس معز فاطمی لشکر فرستاد و او را در 349 هَ . ق . فرمانبردار دولت مصر کرد ...
-
حسن ادنی
لغتنامه دهخدا
حسن ادنی . [ ح َ س َ ن ِاَ نا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح رجال و درایت ، به حدیثی گویند که نسبت آن به حدیث حسن ، مثل صحیح ادنی است نسبت به حدیث صحیح که در محل خود گذشت .
-
حسن اربلی
لغتنامه دهخدا
حسن اربلی . [ ح َ س َن ِ اِ ب ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن نجا، ملقب به عزالدین . در نصیبین در 586 هَ . ق . متولد شد و در دمشق بزیست و همانجا در 660 هَ . ق . درگذشت . از چشم کوربود لیکن آزادفکر و آزاده طبع بود، با دانشمندان همه ٔ ملل همکاری میکرد. نس...
-
حسن اردبیلی
لغتنامه دهخدا
حسن اردبیلی . [ ح َ س َ ن ِ اَ دَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ در 24 محرم 1294 هَ . ق . به کربلا درگذشت . او راست : «ثمارالفرار» در فقه . وی چون باسواد شدن و رسیدن به مقامات علمی را در نتیجه ٔ فرار از خانواده ٔ خود از اردبیل به عراق میدانست ، کتاب خویش بدین نا...
-
حسن اردشیر
لغتنامه دهخدا
حسن اردشیر. [ح َ س َ ن ِ اَ دَ ] (اِخ ) یکی از شعرا و فضلای سده ٔ نهم هجریست . میرعلی شیر گوید بجای پدر من بود. (ذریعه ج 9 ص 240) (از مجالس النفائس ص 54 و 228) (حبیب السیر).
-
حسن ارومی
لغتنامه دهخدا
حسن ارومی . [ ح َ س َ ن ِ اُ ] (اِخ ) ابن محمدولی . او راست : ترجمه ٔ جلد سیزدهم بحار بنام محمدشاه غازی قاجارکه در 1339 هَ . ق . چاپ شده است . (ذریعه ج 4 ص 92).
-
حسن ازغلی
لغتنامه دهخدا
حسن ازغلی . [ ح َ س َ ن ِ اَ غ َ ] (اِخ ) (حاجی ...) او راست : «النزهةالخیریة» که تقویم کشور تونس است که امراء و نام رجال دولت تا به سال 1399 هَ . ق . در آن آمده است .
-
حسن ازمیری
لغتنامه دهخدا
حسن ازمیری . [ ح َ س َ ن ِ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن اوده مشی رومی . مدرس حنفی . درگذشته ٔ 115 هَ . ق . او راست : تذکرةالابواب . (هدیةالعارفین ج 1 ص 297).
-
حسن استخری
لغتنامه دهخدا
حسن استخری . [ ح َ س َ ن ِ اِ ت َ ] (اِخ ) ابن احمدبن زیدبن عیسی بن فضل ، فقیه بغدادی شافعی (244- 328 هَ . ق .). او راست : «ادب القاضی »، «الجامع فی الحساب »، «شرح جبر و مقابله ٔ شجاع »، «شرح المستعمل »لابی الحسن الضریر و «الاقضیة»، «الشروط و الوثائق...
-
حسن استرآبادی
لغتنامه دهخدا
حسن استرآبادی . [ ح َ س َ ن ِ اِ ت َ ] (اِخ ) (محمد...) ابن محمدعلی بن احمدبن کمال الدین حسین . اجازاتی به تاریخ 1096 هَ . ق . از وی باقی است . (ذریعه ج 1 ص 125).
-
حسن استرآبادی
لغتنامه دهخدا
حسن استرآبادی . [ ح َ س َ ن ِ اِ ت َ ] (اِخ ) غیاث الدین محمد جرجانی . اجازه ای از وی به تاریخ 935 هَ . ق . باقی است . (ذریعه ج 1 ص 173).
-
حسن استرآبادی
لغتنامه دهخدا
حسن استرآبادی . [ ح َ س َ ن ِ اِ ت َ ] (اِخ ) کمال الدین بن شمس الدین محمد استرآبادی نجفی . او راست : آیات الاحکام که در 891 هَ . ق . نگاشته است . (ذریعه ج 1 ص 42).