کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسن قوی در پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسن قوی در
لغتنامه دهخدا
حسن قوی در. [ ح َ س َ ن ِ دَ ] (اِخ ) ابن علی خلیلی (1204 - 1262 هَ . ق .). از فرزندان عبداﷲ غزوانی مغربی است ، و پدرش در قدس خلیل سکونت گزید و او در مصرو در همانجا درگذشت . او راست : الاغلال و السلاسل و چهار کتاب دیگر که در هدیة العارفین ج 1 صص 301-...
-
واژههای مشابه
-
حُسْنُ
فرهنگ واژگان قرآن
نيک - نيکي(حسن عبارت است از هر چيزي که بهجت و شادابي آورد و انسان به سوي آن رغبت کند )
-
حَسَنٍ
فرهنگ واژگان قرآن
به صورتي نيکو(حسن عبارت است از هر چيزي که بهجت و شادابي آورد و انسان به سوي آن رغبت کند )
-
دردونه حسن ترقه/ حسن کبابی
لهجه و گویش تهرانی
بچه لوس
-
کلاته حسن
لغتنامه دهخدا
کلاته حسن . [ ک َ ت ِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و سردسیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته حسن
لغتنامه دهخدا
کلاته حسن . [ ک َ ت ِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش خوسف شهرستان ، بیرجند محلی دشت و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
علیحسن
فرهنگ نامها
(تلفظ: ali hasan) (عربی) از نامهای مرکب ، ← علی و حسن .
-
غلام حسن
فرهنگ نامها
(تلفظ: qolām hasan) (عربی) ] غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسن [ ، ارادتمند و فرمان بردار حسن ] منظور امام حسن (ع)[.
-
غریب حسن
لغتنامه دهخدا
غریب حسن . [ غ َ ح ُ ] (ص مرکب )آنکه دارای جمال و زیبایی شگفت آور است : شهری غریب دشمن ویاری غریب حسن آنجا چه جای غمزدگان قلندر است .خاقانی .
-
حدیث حسن
لغتنامه دهخدا
حدیث حسن . [ ح َ ث ِ ح َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام حدیث نبوی است که آنچه پیغمبر بزبان مبارک ارشاد فرموده به صحت روایات پیوسته باشد. (غیاث ). و سید جرجانی گوید: الحسن من الحدیث ، ان یکون راویه مشهور بالصدق و الامانة غیر انه لم یبلغ در...
-
رأس حسن
لغتنامه دهخدا
رأس حسن . [ رَءْ س ِ ح َ س َ ] (اِخ ) نواحی غربی شبه جزیره ٔ عمان .
-
شاه حسن
لغتنامه دهخدا
شاه حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) رکن الدین بن شاه محمود معین الدین اشرف یزدی هفتمین وزیر شاه شجاع . رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 2 صص 265 - 276 شود.
-
شیخ حسن
لغتنامه دهخدا
شیخ حسن . [ ش َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سردرود بخش اسکو از شهرستان تبریز است و 318 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
فیض حسن
لغتنامه دهخدا
فیض حسن . [ ف ِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالایی شهرستان خمین که دارای 96 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، پنبه ، چغندرقند و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).