کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حسن
/hasan/
معنی
۱. خوب؛ نیکو.
۲. (فقه) ویژگی حدیثی با سند معتبر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، وجاهت ≠ قبح
۲. خوبی، خوشی، نیکویی، نیکی ≠ بدی
۳. رونق، فروغ ≠ رکود
۴. امتیاز، مزیت، برتری
دیکشنری
excellence, nicety, virtue
-
جستوجوی دقیق
-
حسن
فرهنگ نامها
(تلفظ: hasan) (عربی) نیکو ، خوب ، زیبا ، جمیل ؛ (در فقه) ویژگی حدیثی که سندیت آن معتبر است ؛ (در اعلام) نام امام دوم شیعیان حسن بن علی (ع) .
-
حسن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، وجاهت ≠ قبح ۲. خوبی، خوشی، نیکویی، نیکی ≠ بدی ۳. رونق، فروغ ≠ رکود ۴. امتیاز، مزیت، برتری
-
حسن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوب، نیک، نیکو ≠ قبیح ۲. زیبا، جمیل، وجیه
-
حسن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زیبایی، وجاهت، جمال ۲. مزیت، امتیاز ۳. خوبی، نیکویی، خوشی
-
حسن
فرهنگ فارسی معین
(حَ سَ) [ ع . ] (ص .) نیکو، جمیل . ج . حِسان .
-
حسن
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِمص .) زیبایی ، نیکویی ، خوبی .
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی سنجری . رجوع به حسن دهلوی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی صقلی . رجوع به حسن کلبی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی طبری . رجوع به عماد طبری و ذریعه ج 1 ص 14 و 392 و ج 3 ص 405 و ج 4 ص 437 شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی قاینی . رجوع به حسن قاینی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی قمی . رجوع به حسن حجال شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی مصری . رجوع به حسن کفراوی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی مکی حسنی . رجوع به حسن عجیمی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی وشاء. رجوع به حسن وشاء شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی یزدی کثنوی . رجوع به حسن کثنوی شود.