کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسرت مشهدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسرت مشهدی
لغتنامه دهخدا
حسرت مشهدی . [ ح َ رَ ت ِ م َ هََ ] (اِخ ) سید محمد، خادم آستانه ٔ رضوی و معاصر شیخ علی حزین (1181 هَ . ق .) می باشد. وی از سادات مشهد بوده . از اشعارش این است :جان پیوسته بحق را خطر از دشمن نیست هیچ چیزی چو دل خود بخدا بستن نیست .(ذریعه ج 9 ص 238 از...
-
واژههای مشابه
-
حسرت کُش، حسرت کُش کردن
لهجه و گویش تهرانی
کسی را حسرت دادن
-
گل حسرت
لغتنامه دهخدا
گل حسرت . [ گ ُ ل ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است چون نرگس خرد با پیازی خرد و گلی تک و فرد به رنگ سرخ روشن و یا زرد نزدیک به سپیدی که در اسفندماه گل دهد و بیشتر در زیربرف است . از این رو، او را گل حسرت گویند که او هرگز بهار را نبیند و پیش...
-
حسرت بردن
واژگان مترادف و متضاد
آرزوداشتن، حسرت آوردن، غبطه خوردن، رشکبردن
-
حسرت کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
تاسف داشتن، متاسف بودن، افسوس خوردن، دریغ خوردن
-
Colchicum
گُل حسرت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از گلحسرتیان علفی با حدود 30 گونه که بومی اوراسیا هستند؛ گلهای آنها بدون ساقه و شبیه گل زعفران است که در پاییز میشکفد و به آنها زعفران پاییزه یا چمنزار گفته میشود؛ میوۀ آنها پوشینۀ سهحجرهای است که در بهار، زمانی...
-
آب حسرت
فرهنگ واژههای سره
آب رسانه
-
آب حسرت
فرهنگ فارسی معین
(بِ حَ رَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) اشک ، سرشک .
-
آب حسرت
لغتنامه دهخدا
آب حسرت . [ ب ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک : بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران . سعدی .هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند.حافظ.
-
اشک حسرت
لغتنامه دهخدا
اشک حسرت . [ اَ ک ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) اشک افسوس . اشک تحسر. اشک غم : بهار غنچه تصویر صفحه ٔ چمن است شکفتگی گل سیراب اشک حسرت کیست . اسیر (از آنندراج ).و رجوع به اشک افسوس شود.
-
پیاز حسرت
لغتنامه دهخدا
پیاز حسرت . [ زِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل حسرت . پیاز سگ .
-
حسرت آوردن
لغتنامه دهخدا
حسرت آوردن . [ ح َ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) حسرت خوردن . حسرت کشیدن : بر گذشته حسرت آوردن خطاست .مولوی .
-
حسرت اصفهانی
لغتنامه دهخدا
حسرت اصفهانی . [ ح َ رَ ت ِ اِ ف َ ] (اِخ ) اسمش علیخان و ملازم شاهزاده محمدرضا میرزا متخلص به افسر حکمران گیلان بود و مرتبه ٔ وزارت او یافت . هدایت گوید: ملاقاتش روی داده .جوانی نیکوخصایل شیرین شمایل مهربان خلیق و رفیق بود.چندی است که درگذشته . این ...
-
حسرت بدل
لغتنامه دهخدا
حسرت بدل . [ ح َ رَ ب ِ دِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، آنکه دیری آرزوی چیزی داشته است : حسرت بدلم کچل خدیجه .