کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حسرت
/hasrat/
معنی
۱. افسوس خوردن؛ دریغ خوردن.
۲. دریغ؛ افسوس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسف، افسوس، اندوه، تاسف، تحسر، دریغ، رشک، غبط، غبطه، غم، لهف
برابر فارسی
افسوس
فعل
بن گذشته: حسرت کشید
بن حال: حسرت کش
دیکشنری
chagrin, wistfulness, yearning
-
جستوجوی دقیق
-
حسرت
واژگان مترادف و متضاد
اسف، افسوس، اندوه، تاسف، تحسر، دریغ، رشک، غبط، غبطه، غم، لهف
-
حسرت
فرهنگ واژههای سره
افسوس
-
حسرت
فرهنگ فارسی معین
(حَ رَ) [ ع . حسرة ] (اِ.) افسوس ، دریغ .
-
حسرت
لغتنامه دهخدا
حسرت . [ ح َ رَ ] (ع اِ) (گل ...) نام گلی است که در ماه آخر زمستان بزیر برف روید و گل کند. پیازی خرد دارد و برگش ببرگ زنبق مانند است و گلی برنگ سرخ روشن و گاه زرد روشن و گاه سپید دارد . و از آن وی را حسرت گویند که وی آرمان دیدار بهار دارد لیکن هیچگاه...
-
حسرت
لغتنامه دهخدا
حسرت . [ح َ رَ ] (ع اِ مص ) حسرة. دریغ. (دهار). دریغ خوردن .(دهار). دریغ خوردن . ندامت . پشیمانی . (دهار) (ترجمان عادل ). تحسر. دریغ سخت . آرمان خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). اندوه بر گذشته . (مهذب الاسماء). رشک . غبطه . غبن . افسوس . حسر. فسوس . ایر...
-
حسرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حسرة] hasrat ۱. افسوس خوردن؛ دریغ خوردن.۲. دریغ؛ افسوس.
-
واژههای مشابه
-
حسرت کُش، حسرت کُش کردن
لهجه و گویش تهرانی
کسی را حسرت دادن
-
گل حسرت
لغتنامه دهخدا
گل حسرت . [ گ ُ ل ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است چون نرگس خرد با پیازی خرد و گلی تک و فرد به رنگ سرخ روشن و یا زرد نزدیک به سپیدی که در اسفندماه گل دهد و بیشتر در زیربرف است . از این رو، او را گل حسرت گویند که او هرگز بهار را نبیند و پیش...
-
حسرت بردن
واژگان مترادف و متضاد
آرزوداشتن، حسرت آوردن، غبطه خوردن، رشکبردن
-
حسرت کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
تاسف داشتن، متاسف بودن، افسوس خوردن، دریغ خوردن
-
Colchicum
گُل حسرت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از گلحسرتیان علفی با حدود 30 گونه که بومی اوراسیا هستند؛ گلهای آنها بدون ساقه و شبیه گل زعفران است که در پاییز میشکفد و به آنها زعفران پاییزه یا چمنزار گفته میشود؛ میوۀ آنها پوشینۀ سهحجرهای است که در بهار، زمانی...
-
آب حسرت
فرهنگ واژههای سره
آب رسانه
-
آب حسرت
فرهنگ فارسی معین
(بِ حَ رَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) اشک ، سرشک .
-
آب حسرت
لغتنامه دهخدا
آب حسرت . [ ب ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک : بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران . سعدی .هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند.حافظ.