کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حسد
/hasad/
معنی
۱. = 〈 حسد بردن
۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] مایۀ حسادت.
〈 حسد بردن: (مصدر لازم) به مال و مقام کسی حسودی کردن و زوال آن را خواستن؛ حسادت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ارشک، حسادت، رشک
۲. بخل،
۳. غیرت
برابر فارسی
رشک، رشک ورز
فعل
بن گذشته: حسد برد
بن حال: حسد بر
دیکشنری
invidiousness
-
جستوجوی دقیق
-
حسد
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارشک، حسادت، رشک ۲. بخل، ۳. غیرت
-
حسد
فرهنگ واژههای سره
رشک، رشک ورز
-
حسد
فرهنگ فارسی معین
(حَ سَ) [ ع . ] (مص ل .) رشک بردن .
-
حسد
لغتنامه دهخدا
حسد. [ ح َ س َ ] (ع مص ) بدخواهی . (دهار) (محمودبن عمر ربنجنی ). بد خواستن . (زوزنی ). رشگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). غیرت . بد خواستن برای کسی . (ترجمان عادل ). زوال نعمت کسی را تمنی کردن . تمنی زوال نعمت از دیگری . (تعریفات جرجانی ). خواهش زوال نعمت دیگ...
-
حسد
لغتنامه دهخدا
حسد. [ ح ُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ حسود.
-
حسد
لغتنامه دهخدا
حسد. [ ح ُس ْ س َ ] (ع اِ) ج ِ حاسد.
-
حسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hasad ۱. = 〈 حسد بردن۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] مایۀ حسادت.〈 حسد بردن: (مصدر لازم) به مال و مقام کسی حسودی کردن و زوال آن را خواستن؛ حسادت.
-
حسد
دیکشنری فارسی به عربی
حشد
-
واژههای مشابه
-
حسد بردن
واژگان مترادف و متضاد
حسادت کردن، حسد ورزیدن، رشک بردن، حسادتورزیدن
-
حسد بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) رشک بردن .
-
حسد آمدن
لغتنامه دهخدا
حسد آمدن . [ ح َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) حسادت ورزیدن . عارض شدن حسد برکسی : حسد آمد همگان را چنان کار ازوبرمیدند و رمیده شود از شیر حمیر. ناصرخسرو.بازان شاه را حسد آید بدین شکارکان شاهباز را دل سعدی نشیمن است . سعدی .برآن گلیم سیاهم حسد همی آیدکه هس...
-
حسد بردن
لغتنامه دهخدا
حسد بردن . [ ح َ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حسد کردن . حسود بودن . حسادت ورزیدن . فرق آن با حسد آمدن در آن است که حسد آمدن به معنی عارض شدن حسادت بر کسی است و تحریک شدن را میرساند برخلاف حسد بردن : با طاعت و ترس باش همواره تا از تو به دل حسد برد ترس . ن...
-
حسد کردن
لغتنامه دهخدا
حسد کردن . [ ح َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . حسد بردن : چون کنی با بی حسد مکر و حسدزآن حسد دل را سیاهی ها رسد.مولوی .
-
حسد ورزیدن
لغتنامه دهخدا
حسد ورزیدن . [ ح َ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) حسادت کردن . حسد بردن . حسد کردن .