کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حسبیة
لغتنامه دهخدا
حسبیة. [ ح ِ بی ی َ ] (ع ، ص نسبی ) تأنیث حسبی . امور حسبیة. منسوب به حسبه . رجوع به حسبه شود.
-
حسبت
لغتنامه دهخدا
حسبت . [ ح ِ ب َ ] (ع اِ) رجوع به حسبة شود.
-
حسبی
لغتنامه دهخدا
حسبی . [ ح ِ ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به حِسبَة. امور حسبی و حسبیة، کارهائی که در عهده ٔ محتسب است . رجوع به حسبة و محتسب شود.
-
حسب
لغتنامه دهخدا
حسب . [ ح ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ حِسبَة. تدبیرها. مزدهای کارها.
-
حسبت
فرهنگ فارسی معین
(حِ بَ) [ ع . حسبة ] (اِ.) 1 - مزد، اجر. 2 - ثواب از خدای .
-
قد
لغتنامه دهخدا
قد. [ ق َ ] (ع اِ فعل ) مرادف یکفی . گویند: قدنی درهم و قد زیداً درهم . || (ص ) مرادف حسب . و این مبنی بر سکون غالباً به کار رود. گویند: قد زیداً درهم ؛ ای حسبه . و معرب نیز آید چون : قد زید درهم ؛ ای حسبه . (منتهی الارب ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ ن َ ] (ع اِ فعل ) قَطْن َ عبداﷲ درهم ؛ ای حسبه ، و این لغتی است در قط (اقرب الموارد)؛ به معنی یک درهم برای عبداﷲ بس است .
-
عاصم
لغتنامه دهخدا
عاصم . [ ص ِ ] (اِخ )ابن سلیمان الاحول البصری . یکی از محدثان و معتمدان بصره بود. وی در کوفه عمل حسبه و در مدائن منصب قضا داشت و به سال 142 هَ . ق . درگذشت . (الاعلام زرکلی ).
-
قضاءة
لغتنامه دهخدا
قضاءة. [ ق َ ءَ ] (ع اِ) عیب و فساد و تباهی . || عار و ننگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: فی حسبه قضاءة. (منتهی الارب ) : تعیرنی سلمی و لیس بقضاءة؟ (از اقرب الموارد).رجوع به قُضْاءة شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسین عربی معروف به ابن الشیخ حسبه جی حنفی درگذشته ٔ 1140 هَ . ق . او راست : معیارالدول و مسبارالملل در جغرافی به ترکی . (هدیة العارفین ج 1 ص 2980).
-
ضعة
لغتنامه دهخدا
ضعة. [ ض َ ع َ / ض ِ ع َ ] (ع اِ) درختی است (هاء عوض واو است ). ج ، ضَعوات . (منتهی الارب ). || نی قلم . (مهذب الاسماء). || درختی شور. گیاهی شور. گیاهی شبیه به ثمام . || (اِمص ) فرومایگی . خست . ناکسی . (منتهی الارب ). گویند: فی حسبه ضعة؛ یعنی در تبا...
-
قذعملة
لغتنامه دهخدا
قذعملة. [ ق ُ ذَ م ِ ل َ ] (ع ص ) زن پست قامت فرومایه . || شتر فربه شگرف اندام . || (اِ) چیز اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: ماعندی قذعملة؛ ای شی ٔ. (منتهی الارب ). || (اِمص ) سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).گویند: ما فی حسبه قذعملة؛ ای ضعف...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن العباس ، مکنی به ابومحمد. ابن جوزی در منتظم ذکر او آورده است و گوید: او توجه بامراخبار و تواریخ داشت و تولیت حسبه ٔ سوق الرقیق می کرد. ابن جوزی از وی روایت کرده است . وفات احمد در محرم سال 324 هَ .ق . بوده ا...
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بغدادی . غوری الاصل و متولد بغداد بود و متولی حسبه و سپس قاضی حنفیان شد. و پس از 738 مدتی قضاء مصر داشت و از آنجا به سبب بدخلقی اخراج شده به دمشق آمد و از آنجا به بغداد شده و به دمشق بازگشت و سپس به بغدا...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ](اِخ ) حسن بن احمدبن یزیدبن عیسی بن فضل فارسی اصطخری . یکی از ائمه ٔ فقهای مذهب شافعی . مولد او به سال 244 هَ . ق . او قضاء قم داشت و سپس حسبه ٔ بغداد بوی مفوّض گشت و مقتدر خلیفه او را قضاوت سجستان داد و او بیشتر مناکحات مردم سیستا...