کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حسبان
/hesbān/
معنی
گمان کردن؛ ظن بردن؛ پنداشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. گمان، پنداشت، پندار
۲. گمان کردن، پنداشتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسبان
واژگان مترادف و متضاد
۱. گمان، پنداشت، پندار ۲. گمان کردن، پنداشتن
-
حسبان
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِمص .) گمان ، گمان کردن ، پنداشتن .
-
حسبان
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِمص .) شمارش ، حساب .
-
حسبان
لغتنامه دهخدا
حسبان . [ ح ِ ] (اِخ ) بلده ای است کوچک به دمشق مشتمل بر بساتین و ریاضها و زراعتها و آن قصبه ٔ بلقاست . ناحیتی به فلسطین . (دمشقی ).
-
حسبان
لغتنامه دهخدا
حسبان . [ ح ِ ] (ع مص ) پنداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان عادل ). پنداشت . ظن . گمان : او همی گوید که حسبان خیال هم خیالی باشدت چشمی بمال .مولوی .
-
حسبان
لغتنامه دهخدا
حسبان . [ ح ُ ] (ع مص ) حساب . شمار. (مهذب الاسماء). شمردن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شماره کردن . شمار کردن . اندازه کردن . || (اِ) عذاب . || بلا. || بدی . (منتهی الارب ). || غبار. (آنندراج ). || مَلَخ . (مهذب الاسماء). || تیر ناوک . (م...
-
حسبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hesbān گمان کردن؛ ظن بردن؛ پنداشتن.
-
واژههای مشابه
-
حُسْبَانٍ
فرهنگ واژگان قرآن
پندار-جمع حساب-درآيه شريفه 40سوره مبارکه کهف:آسيبي دقيق و حساب شده(دراصل نام تيرهاي کوچکي بوده که چندعدد آن رابا يک زه ميانداختند واين درسواران فارس مرسوم بوده اگرآنها راحسبان ميناميدند بدين مناسبت بوده که حساب را زيادتر ميکرده )
-
واژههای همآوا
-
حُسْبَانٍ
فرهنگ واژگان قرآن
پندار-جمع حساب-درآيه شريفه 40سوره مبارکه کهف:آسيبي دقيق و حساب شده(دراصل نام تيرهاي کوچکي بوده که چندعدد آن رابا يک زه ميانداختند واين درسواران فارس مرسوم بوده اگرآنها راحسبان ميناميدند بدين مناسبت بوده که حساب را زيادتر ميکرده )
-
جستوجو در متن
-
حسبانة
لغتنامه دهخدا
حسبانة. [ ح ُ ن َ ] (ع اِ) یکی حسبان . بالش خرد. (مهذب الاسماء). || تیر ناوکی . (مهذب الاسماء). تیر خرد. ج ، حسبان . || مورچه . || صاعقة. || ابر.
-
محسبة
لغتنامه دهخدا
محسبة. [ م َ س َ / س ِ ب َ ] (ع مص ) حسبان .پنداشتن چیزی را. (منتهی الارب ). پنداشتن . پنداشت .
-
حسابت
لغتنامه دهخدا
حسابت . [ ح ِ ب َ ] (ع مص ) حسابة. حسبان . حساب . حسب . شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء).