کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حساب بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حساب بردن
معنی
( ~. بُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) (عا.) ترسیدن ، ترس داشتن .
فرهنگ فارسی معین
برابر فارسی
ترسیدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حساب بردن
فرهنگ واژههای سره
ترسیدن
-
حساب بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) (عا.) ترسیدن ، ترس داشتن .
-
حساب بردن
لغتنامه دهخدا
حساب بردن . [ ح ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) هراس داشتن از... از فرمان کسی سرپیچی نکردن و نتوانستن . رعب داشتن از... ملاحظه کردن از... : ناظم مدد ز سلسله ٔ آه جو که بازچرخ ار برد حساب ازین دودمان برد.ناظم تبریزی (از ارمغان آصفی ).
-
حساب بردن
لهجه و گویش تهرانی
اطاعت از روی ترس
-
واژههای مشابه
-
حِسَابِ
فرهنگ واژگان قرآن
حساب - حساب رسي
-
کج حساب
لغتنامه دهخدا
کج حساب . [ ک َ ح ِ ] (ص مرکب )بدمعامله . بدحساب . (فرهنگ فارسی معین ) : کج حساب آنچه به ابرام برد از دگرست کام هرگز نگرفته ست چو ماهی قلاب .مخلص کاشی (از آنندراج ).
-
account executive, AE 2
متصدی حساب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نامی برای فروشندهای که حسابی را در اختیار مشتری قرار میدهد
-
حساب کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شماره کردن ۲. شمردن، محاسبه کردن ۳. سنجیدن ۴. برآورد کردن ۵. شمارش، محاسبه ۶. محسوبداشتن ۷. خیال کردن، فرض کردن، فکر کردن
-
accounting management
مدیریت حساب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] مجموعهای از کارکردها در مدیریت شبکه که امکان اندازهگیری میزان استفاده از خدمات شبکه و هزینۀ آن را فراهم میکند
-
account code
کد حساب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] کدی که به یک مشتری یا پروژه یا واحد یا شعبه برای ردگیری هزینه و صورتحساب اختصاص مییابد
-
حساب شده
فرهنگ واژههای سره
سنجیده
-
حساب کردن
فرهنگ واژههای سره
همارنیدن
-
بی حساب
فرهنگ واژههای سره
بیشمار، بی اندازه
-
صورت حساب
لغتنامه دهخدا
صورت حساب . [ رَ ت ِ ح ِ / رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورقه ای که حساب کسی را در آن نویسند. کاغذی یا طوماری که ارقام بدهکاری و بستانکاری در آن ثبت شده . سیاهه .