کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسابدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حسابدار
/hesābdār/
معنی
کسی که حساب، دادوستد، قرض، و طلب اداره یا مؤسسهای را در دفتر ثبت و محاسبه میکند؛ محاسب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
accountant
-
جستوجوی دقیق
-
حسابدار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (ص مر.) کسی که حساب معاملات و دخل و خرج اداره یا مؤسسه ای را در دفاتر مخصوص ضبط کند.
-
حسابدار
لغتنامه دهخدا
حسابدار. [ ح ِ ] (نف مرکب ) آنکه حساب خرج و دخل اداره یا جائی را نگاه میدارد . محاسب . حَسّاب .
-
حسابدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] hesābdār کسی که حساب، دادوستد، قرض، و طلب اداره یا مؤسسهای را در دفتر ثبت و محاسبه میکند؛ محاسب.
-
حسابدار
دیکشنری فارسی به عربی
محاسب
-
حسابدار
واژهنامه آزاد
حسابدار یک شخصیت حقوقی بوده که کلیه محاسبات ازلحاظ دریافتی ،پرداختی وعواید شرکت رابراساس استاندارهای حسابرسی وحسابداری در سیستم مالی ثبت وظبط می کند ودرپایان سال مالی وضعیت مالی یک موسسه را به ذینفعان طبق اصل افشاء گزارش می دهد. کلیه این امور براساس ...
-
واژههای مشابه
-
حسابدار، حسابدار
واژگان مترادف و متضاد
حسابدان، محاسب، محاسبهگر
-
حسابدار ممیز
دیکشنری فارسی به عربی
جهاز السيطرة
-
جستوجو در متن
-
میرزا
لهجه و گویش تهرانی
حسابدار
-
ایاره گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹ایارگیر› [قدیمی] 'ayāregir حسابدار؛ محاسب.
-
آماردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āmārdār حسابدار؛ محاسب.
-
chartered accountant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حسابدار خبره
-
میرزا بنویس
لهجه و گویش تهرانی
منشی،حسابدار
-
حسابداری
واژگان مترادف و متضاد
محاسبهگری، محاسبی، شغل حسابدار