کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حزیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حزیمه
لغتنامه دهخدا
حزیمه . [ ح َ م َ ] (اِخ ) نام پدر زبیر و پدر هبیرة است که محدثند. (منتهی الارب ). رجوع به ابوحزیمه شود.
-
حزیمه
لغتنامه دهخدا
حزیمه . [ ح َ م َ ] (اِخ )طایفه ای از مضر و ازمه نیز نامیده شود. (سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
حزیمة
لغتنامه دهخدا
حزیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن حرب . از قبیله ٔ بُجیلة است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
حزیمة
لغتنامه دهخدا
حزیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن حیان . از قبیله ٔ بنی سامةبن لوی است . (تاج العروس ).
-
حزیمة
لغتنامه دهخدا
حزیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن نَهد. از قبیله ٔ قضاعة محدث است . (از سمعانی ).
-
حزیمة
لغتنامه دهخدا
حزیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) باهلی . رجوع به حزیمتان شود.
-
حزیمة
لغتنامه دهخدا
حزیمة. [ح َ م َ ] (اِخ ) ابن الثابت . خوندمیر در حبیب السیر در ذیل عنوان «ذکر بعضی از حکایات و غرایب روایات که ازجنیان منقول است » داستانی از این مرد از ابوعامر راهب نقل کرده است . (خاتمه ٔ حبیب السیر چ سنگی تهران ص 402). و در چ خیام ج 4 ص 684 خزیمه ...
-
واژههای همآوا
-
هزیمه
فرهنگ فارسی معین
(هَ زِ مَ) [ ع . هزیمة ] (اِ.) چاه ، چاه پُر آب .
-
جستوجو در متن
-
حزیمی
لغتنامه دهخدا
حزیمی . [ ح َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به حزیمة که بطنی از قضاعة است . (سمعانی ).
-
حزیمتان
لغتنامه دهخدا
حزیمتان .[ ح َ م َ ] (اِخ ) حزیمة و زبیبة از قبیله ٔ باهلةبن عمروند و آنان را زبیبتان نیز گویند. (منتهی الارب ).
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [زُ ب َ ] (اِخ ) ابن حزیمه ٔ خثعمی . از راویان حدیث بود و از پدرش روایت دارد. محمدبن قیس اسدی و ولیدبن عبدالرحمان بن عمروبن مسافا از او نقل حدیث کنند. (از کتاب الجرح و التعدیل رازی ج 2 ص 583). نام پدر زبیربه اختلاف ضبط شده است ، در دو اصل خزیمه...
-
طبسی
لغتنامه دهخدا
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن سهل بن بحر طبسی فقیه ، مکنی به ابوالحسین . او راست : تصانیفی در لغت . وی از یحیی بن صاعد و ابن حزیمه روایت دارد و از محدثان متقدم بشمار میرفته است . (از انساب سمعانی برگ 367 ب ).