کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حزیمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حزیمی
لغتنامه دهخدا
حزیمی . [ ح َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به حزیمة که بطنی از قضاعة است . (سمعانی ).
-
حزیمتان
لغتنامه دهخدا
حزیمتان .[ ح َ م َ ] (اِخ ) حزیمة و زبیبة از قبیله ٔ باهلةبن عمروند و آنان را زبیبتان نیز گویند. (منتهی الارب ).
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [زُ ب َ ] (اِخ ) ابن حزیمه ٔ خثعمی . از راویان حدیث بود و از پدرش روایت دارد. محمدبن قیس اسدی و ولیدبن عبدالرحمان بن عمروبن مسافا از او نقل حدیث کنند. (از کتاب الجرح و التعدیل رازی ج 2 ص 583). نام پدر زبیربه اختلاف ضبط شده است ، در دو اصل خزیمه...
-
طبسی
لغتنامه دهخدا
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن سهل بن بحر طبسی فقیه ، مکنی به ابوالحسین . او راست : تصانیفی در لغت . وی از یحیی بن صاعد و ابن حزیمه روایت دارد و از محدثان متقدم بشمار میرفته است . (از انساب سمعانی برگ 367 ب ).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن جعفر سعدی . یکی از والیان شجاع و حاکم نصربن سیار در مرورود بود و چون خازن بن حزیمه از طرف بنی عباس به مرو حمله کرد، جنگید تا بسال 129 هَ . ق . (747 م .) کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 1).
-
طبسی
لغتنامه دهخدا
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سهل طبسی فقیه بارع شافعی ، مکنی به ابوالحسن . از متقدمان و از اصحاب مروزی بوده است . او در نیشابور از ابوبکر محمدبن اسحاق بن حزیمه و در عراق ازابومحمدبن صاعد سماع کرده است و در خانقاه نیشابور سکونت گزید و به تدر...
-
طبسی
لغتنامه دهخدا
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) عبدالرزاق بن محمد طبسی ، مکنی به ابوبکر. سمعانی آرد: وی در نزد مشایخ حدیث قرائت میکرد و دیگران را بهره مند میساخت و قرائت وی صحیح بوده است . من صحیحین را به قرائت وی از امام محمدبن فضل فرا وی سماع کردم و به روایت از ابوالفضل ...
-
ام المؤمنین
لغتنامه دهخدا
ام المؤمنین . [ اُم ْ مُل ْ م ُ م ِ ] (ع اِ مرکب ) لقب هریک از زنان رسول اکرم است و آن مأخوذ از قول خداوند است که فرماید: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم (قرآن 6/33)؛ یعنی پیغامبر سزاوارتر است بگروندگان از ایشان بخویشتن و زنان او م...