کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حزنبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حزنبل
لغتنامه دهخدا
حزنبل . [ ح َ زَ ب َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عاصم التمیمی ، عالم راویة. او کتاب السرقات تألیف ابن السکیت را روایت کرده است . (ابن الندیم ). سیوطی درتاریخ الخلفاء (ص 229) داستانی از حزنبل و خواندن او شعر اخطل را در مجلس واثق باﷲ عباسی نقل کرده است .
-
حزنبل
لغتنامه دهخدا
حزنبل . [ ح َ زَ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن گول . || مرد کوتاه استوارخلقت . دِغة. کوتاه محکم خلق . (مهذب الاسماء). || عجوز فانیة. || سطبرلب و بلندزهار. || شرم زن و جز آن و نون زائد است . (منتهی الارب ). رجوع به حزمل و خرمل شود.
-
حزنبل
لغتنامه دهخدا
حزنبل . [ ح َ زَ ب ُ / ح َ زَ ب َ ] (ع اِ) بیخی است که از طرف شام و بیت المقدس آورند. (منتهی الارب ).حسین خلف گوید: سفید تیره رنگ میباشد. یک درم از آن جهت گزیدگی عقرب و مار با ماءالعسل بخورند، نافع است . (برهان قاطع چ معین ). نوعی از بهمن سپید است . ...
-
جستوجو در متن
-
کف الدابه
لغتنامه دهخدا
کف الدابه . [ ک َف ْ فُدْ داب ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) حزنبل . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).کف النسر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به حزنبل شود.
-
کف النسر
لغتنامه دهخدا
کف النسر. [ ک َف ْ فُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) کف الدابه . حزنبل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به حزنبل شود. || زنگی دارو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سقولوفندریون شود.
-
حرمانه
لغتنامه دهخدا
حرمانه . [ ] (اِ) نام نبطی میریافلن است . حزنبل . ذوالف ورقة. ذوالف ورقات .کف الدابة. کف النسر. مریافلن . هزاربرگ . کثیرالورق .
-
ذوالف ورقات
لغتنامه دهخدا
ذوالف ورقات . [ اَ ف َ وَ رَ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است طبّی که آن را میریافلن و مریافلن و سطراطیوس نیز نامند. و نام دیگر آن حرمانه و حَزَنبُل است و ابن البیطار گوید: هو المریافلن و قدیسمی ایضا اسطرطیوطس البری بهذا الأسم . (ابن البیطار).
-
مریافلن
لغتنامه دهخدا
مریافلن . [ م ُ ف ِ ل ُ ] (معرب ، اِ) به یونانی یعنی ذوألف ورقه ، و آن بیخ گیاهی است که از شام و بیت المقدس آورند و آن را حزنبل نیز گویند، گزندگی مار و عقرب را نافع است . (از برهان ). هزار برگ . (مخزن الادویه ). ذوالف ورقا. حرمانه .
-
راسن
لغتنامه دهخدا
راسن . [ س َ ] (اِ) درختی است که آن را پیلگوش گویند و آن دوایی است نافع گزندگی جانوران . (آنندراج ) (انجمن آرا). نباتی است حقیر که بوی آن چون بوی سیر باشد . (صحاح الفرس ). گیاه دوایی است که بوی ناخوش دارد. (غیاث اللغات ). پیاز خودرست . (دهار). تاتران...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مرار شیبانی کرمانی مکنی به ابوعمرو. متوفی بسال 206 هَ . ق . او راست : کتاب النحل و العسل . کتاب الجیم در لغت ، و گویند این کتاب تألیف ابوعمرو شمربن حمدویه ٔ هروی است . (کشف الظنون ). و ابن خلکان گوید: اسحاق بن مرار الشیبانی...
-
بسیط
لغتنامه دهخدا
بسیط. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) گسترده . ج ، بُسُط و بسائط. (منتهی الارب ). گسترده . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : خندقی چون بحر محیط با قعری بعید و عرض بسیط در پیرامن آن کشیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). همچنین در قاع بسیط مسافری گم شده بود و قوت و قوتش بآخ...