کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حزازة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حزازة
لغتنامه دهخدا
حزازة. [ ح َ زَ ] (ع اِ) یکی سبوسه ٔ سر. یکی حزاز. شوره ٔ سر. || قوبا. حزاز. ادرفن . || (اِمص ) حزازات . سوزش دل از خشم وجز آن . ج ، حزازت . تأثیر کردن اندوه در دل . (تاج المصادر بیهقی ) : اولیای دولت بدان مسرت و ارتیاح فزودند مگر فایق که بجان غمناک...
-
واژههای همآوا
-
هضاضة
لغتنامه دهخدا
هضاضة. [ هََ ض َ ] (ع اِ) آنچه بردست احدی بشکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
حزازت
لغتنامه دهخدا
حزازت . [ ح َ زَ ] (ع اِ) رجوع به حزازة شود.
-
جستوجو در متن
-
حزازت
لغتنامه دهخدا
حزازت . [ ح َ زَ ] (ع اِ) رجوع به حزازة شود.
-
حزازات
لغتنامه دهخدا
حزازات . [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حزازة. سوزشهای دل .
-
حزز
لغتنامه دهخدا
حزز. [ ح َ زَ ] (ع اِمص ) سختی . (منتهی الارب ). حزازة.
-
سبوسه
لغتنامه دهخدا
سبوسه . [ س ُ س َ / س ِ ] (اِ) خشکی باشد مانند سبوس که به سبب یبوست مزاج در سر آدمی پیدا شود و آن را بعربی حَزازة گویند. (برهان ). سپیده هائی که گاه شانه کردن از سر ریزد: تبریه ؛ سبوسه ٔ سر. (منتهی الارب ) : خرشف کنگر تقویت باه و دفع شپش و سبوسه را م...
-
ادرفن
لغتنامه دهخدا
ادرفن . [ اَ دَ ف َ ] (اِ) علتی است که در پوست بدن آدمی بهم میرسد و آنرا داد گویند و بعربی قوبا خوانند. (برهان قاطع). نام علتی است که سبب آن دو چیز بود یکی خلط بد اندر تن ، دوم قوه ٔ طبیعت . و خلط بد نیز دو گونه است یکی خلطی بود تیز و رقیق یا خلطی بو...
-
ترفیه
لغتنامه دهخدا
ترفیه . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن کار بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). آسوده داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رهایِش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). آسودگی و آسایش دا...