کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حریص و دله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حریص و دله
فرهنگ گنجواژه
طماع.
-
واژههای مشابه
-
حريص
دیکشنری عربی به فارسی
متفکر , انديشناک , در فکر , دقيق , وقت شناس , خوش قول , بموقع , ثابت در يک نقطه , لا يتجزي , نکته دار , معني دار , نيشدار , صريح , معين , مشروح , باذکر جزءيات دقيق , اداب دان
-
حَرِيصٌ
فرهنگ واژگان قرآن
علاقمند شديد
-
حریص شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمندشدن، طمع ورزیدن، طماع شدن، زیادهطلبشدن ۲. علاقهمند شدن، مشتاق شدن
-
حریص شدن
لغتنامه دهخدا
حریص شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هلع. (ترجمان عادل ). الهاف . طزع . طمع. طماع . طماعیة. تطمع. لهج . ولع. فغم . اعالة. اعوال . تلهجم . خشر: هیع، هیعة؛ سخت حریص شدن . (منتهی الارب ).
-
حریص کردن
لغتنامه دهخدا
حریص کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایلاع . اغراء. الهاج . تحریص . اضراء. اغرام . الذام . ازراف . تشویق کردن . ترغیب .
-
حریص چشم
لغتنامه دهخدا
حریص چشم . [ ح َ چ َ / چ ِ] (ص مرکب ) طِرف . که هرچه بیند خواهد او را باشد.
-
حریص بودن
دیکشنری فارسی به عربی
طمع
-
ادم حریص وکثیف
دیکشنری فارسی به عربی
خنزير
-
جستوجو در متن
-
اژدها
لغتنامه دهخدا
اژدها. [ اَ دَ ] (اِ) مار. مار بزرگ . (برهان ). ماری بس بزرگ . (جهانگیری ) : نگه کرد پیشش یکی مار دیدکه آن چادر خفته اندرکشیدز سر تا بپایش ببوئید سخت شد از پیش او سوی برور درخت چو مار سیه بر سر دار شدسر کودک از خواب بیدار شدچو آن اژدها شورش آن بدیدبد...