کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حریص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حریص
/haris/
معنی
۱. آزمند؛ آزور؛ دارای آز و شره.
۲. بسیار مشتاق و راغب به چیزی.
حریف
١. همکار؛ همپیشه.
٢. همنبرد.
۳. همنشین.
٤. [قدیمی] طرف شخص در بازی یا نبرد.
٥. دوست؛ رفیق.
٦. [قدیمی] معشوق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آزمند، آزور، پرآز، پرحرص، پرطمع، رژد، طماع، طمعکار ≠ قانع
۲. زیادهطلب، زیادهخواه
۳. گرسنهچشم، ولوع ≠ چشم و دل سیر
۴. علاقهمند، مشتاق
۵. مولع
برابر فارسی
آزمند، آزوند
دیکشنری
acquisitive, avaricious, avid, gluttonous, grasping, greedy, voracious
-
جستوجوی دقیق
-
حریص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمند، آزور، پرآز، پرحرص، پرطمع، رژد، طماع، طمعکار ≠ قانع ۲. زیادهطلب، زیادهخواه ۳. گرسنهچشم، ولوع ≠ چشم و دل سیر ۴. علاقهمند، مشتاق ۵. مولع
-
حریص
فرهنگ واژههای سره
آزمند، آزوند
-
حریص
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) 1 - آزمند. 2 - سخت خواستار چیزی و شتابناک برای دست یافتن به او.
-
حریص
لغتنامه دهخدا
حریص . [ ح َ ] (ع ص ) آنکه فزونی طلبد. آنکه زیادتی خواهد. آزمند. آزوَر. (دهار). آزور. آزپرور. آزآور. شره . آزناک . آزدار. زیادت جوی . زیادت طلب . شحشح . شحشاح . شحشحان . شحیح . طامع. طسع. طسیع. طمع. هقع. طماع . طمعکار. ولوع . مولع. (دهار). حلس . نهیم...
-
حریص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] haris ۱. آزمند؛ آزور؛ دارای آز و شره.۲. بسیار مشتاق و راغب به چیزی.حریف١. همکار؛ همپیشه.٢. همنبرد.۳. همنشین.٤. [قدیمی] طرف شخص در بازی یا نبرد.٥. دوست؛ رفیق.٦. [قدیمی] معشوق.
-
حریص
دیکشنری فارسی به عربی
جائع , جشع , طماع , عقاب , عنيف , نهم
-
واژههای مشابه
-
حريص
دیکشنری عربی به فارسی
متفکر , انديشناک , در فکر , دقيق , وقت شناس , خوش قول , بموقع , ثابت در يک نقطه , لا يتجزي , نکته دار , معني دار , نيشدار , صريح , معين , مشروح , باذکر جزءيات دقيق , اداب دان
-
حَرِيصٌ
فرهنگ واژگان قرآن
علاقمند شديد
-
حریص شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمندشدن، طمع ورزیدن، طماع شدن، زیادهطلبشدن ۲. علاقهمند شدن، مشتاق شدن
-
حریص شدن
لغتنامه دهخدا
حریص شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هلع. (ترجمان عادل ). الهاف . طزع . طمع. طماع . طماعیة. تطمع. لهج . ولع. فغم . اعالة. اعوال . تلهجم . خشر: هیع، هیعة؛ سخت حریص شدن . (منتهی الارب ).
-
حریص شمردن
لغتنامه دهخدا
حریص شمردن . [ ح َ ش ِ / ش ُ م َ /م ُ دَ ] (مص مرکب ) ظن حرص بردن به کسی : چو بینند کاری به دستت در است حریصت شمارند و دنیاپرست .(بوستان ).
-
حریص کردن
لغتنامه دهخدا
حریص کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایلاع . اغراء. الهاج . تحریص . اضراء. اغرام . الذام . ازراف . تشویق کردن . ترغیب .
-
حریص چشم
لغتنامه دهخدا
حریص چشم . [ ح َ چ َ / چ ِ] (ص مرکب ) طِرف . که هرچه بیند خواهد او را باشد.
-
حریص بودن
دیکشنری فارسی به عربی
طمع