کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرير
معنی
اطلس , دبيت , اطلسي , جلا , پرداخت , ابريشم , نخ ابريشم , نخ ابريشم مخصوص طراحي , پارچه ابريشمي , لباس ابريشمي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرير
دیکشنری عربی به فارسی
اطلس , دبيت , اطلسي , جلا , پرداخت , ابريشم , نخ ابريشم , نخ ابريشم مخصوص طراحي , پارچه ابريشمي , لباس ابريشمي
-
واژههای مشابه
-
حریر
واژگان مترادف و متضاد
ابریشم، اطلس، پرند، پرنیان، دیبا
-
حریر
فرهنگ واژههای سره
ابریشم، پرنیان
-
حریر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.)1 - پرنیان ، ابریشم . 2 - پارچة ابریشمین .
-
حریر
لغتنامه دهخدا
حریر. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کرند به قصرشیرین . دامنه و سردسیر است و 28 تن سکنه ٔ مسلمان دارد. زبانشان کردی و فارسی است . آب از سراب محلی و محصول آن غلات ، حبوبات ، صیفی ، لبنیات ، انگور، توتون ، چغندر قند و مختصر میوه جات و شغل ...
-
حریر
لغتنامه دهخدا
حریر. [ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی سیاه ، ظاهراً در دیار عوف بن عبدبن ابی بکر.
-
حریر
لغتنامه دهخدا
حریر. [ ح َ ] (ع اِ) ابریشم . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (منتهی الارب ). مستخرج از قز پس از تنقیه ٔ آن و خروج کرم و آنچه از قز گیرند پس ازخبه کردن کرم در آفتاب و جز آن . ابن ماسه گوید: آنگاه که کرم ابریشم بر خویش تنید و کار تنیدن به پایان...
-
حریر
لغتنامه دهخدا
حریر. [ ح َ] (اِخ ) نام اسپ میمون بن موسی مری . (تاج العروس ).
-
حریر
لغتنامه دهخدا
حریر. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) یکی از علمای موسیقی ، استاد اسحاق بن ابراهیم موصلی .
-
حریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] harir ۱. ابریشم.۲. پارچۀ ابریشمی.۳. جامۀ ابریشمی؛ پرنیان؛ پرند.
-
حَرِيرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
لباس نازک - ابريشم خالص
-
حرير صناعي
دیکشنری عربی به فارسی
پرتو , ابريشم مصنوعي , ريون
-
پوستین بکن حریر بپوش
لغتنامه دهخدا
پوستین بکن حریر بپوش . [ ب ِ ک َ ح َب ِ ] (اِ مرکب ) نام مرغی که پیش از دیگر مرغان در نزدیکی نوروز خواندن آغازد و خواندنی طویل دارد و آن را چرخ ریسَک و چِلَّه ریسَک نیز نامند . || حکایت صوت مرغ مزبور.
-
حریر و اطلس
لهجه و گویش تهرانی
پارچه اطلس