کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حروفچین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حروفچین
معنی
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) کارگر چاپخانه که حرف های سربی را برای چاپ کردن طبق نمونه می چیند که امروزه این کار توسط کامپیوتر و با برنامة خاص خود انجام می گیرد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
typographer
-
جستوجوی دقیق
-
حروفچین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) کارگر چاپخانه که حرف های سربی را برای چاپ کردن طبق نمونه می چیند که امروزه این کار توسط کامپیوتر و با برنامة خاص خود انجام می گیرد.
-
واژههای همآوا
-
حروف چین
لغتنامه دهخدا
حروف چین . [ ح ُ ] (نف مرکب ) مُرَتِّب . در اصطلاح چاپخانه ، کسی که حرفهای سربی را یک بیک پهلوی هم چیند و صفحه ٔ کتاب فراهم سازد. کارگر چیننده ٔ حروف . مقابل کارگر فرم بند و کارگر غلطگیر.
-
حروف چین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] horufčin کارگر چاپخانه که مطالب کتاب، روزنامه، و سایر مطالب نوشتنی را با حروف سربی میچیند و برای چاپ کردن آماده میسازد.
-
جستوجو در متن
-
حروفنگار
واژگان مترادف و متضاد
حروفچین
-
compositors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کامپوزترها، حروفچین، اهنگ ساز
-
typesetters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طراحان، حروفچین، مرتب
-
typesetter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سربرگ، حروفچین، مرتب
-
compositor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آهنگساز، حروفچین، اهنگ ساز
-
حرف چین
لغتنامه دهخدا
حرف چین . [ ح َ ] (نف مرکب ) حروفچین چاپخانه . مُرَتِّب . رجوع به حروف چین شود. || حرف گیر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 253). سخن چین .
-
شیپسی
لغتنامه دهخدا
شیپسی . (روسی ، اِ) گازانبر. انبرکی که حروفچین با آن قطعات سرب را که بر سر آنها حروف کنار هم بقصد چاپ چیده شده است بیرون میکشد خاصه هنگام غلطگیری . گاهی در موارد دیگر (از قبیل برداشتن چیزی ظریف ) بکار میرود. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
غلط
فرهنگ فارسی معین
(غَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اشتباه کردن . 2 - (ص .) نادرست . 3 - (اِ.) خطا. 4 - فضولی ، تجاوز. ؛ چه ~ها (کن .) چه فضولی ها. ؛ ~ چاپی غلطی که در چاپ به وسیلة حروفچین یا مصحح روی دهد. ؛ ~ مشهور (مصطلح ) کلمه ای که از لحاظ لغت و دستور زبان غلط و...
-
راسته
لغتنامه دهخدا
راسته . [ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) (از: راست و«هَ» نسبت ) بمعنی آنکه همه ٔ کارها را به دست راست کند، ضد چپه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از شعوری ). آنکه کارها را بدست راست کند. (برهان ) (از ناظم الاطباء).کسی که همه ٔ کارها بدست راست کند، مقابل چپه و چپال ...