کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرود
لغتنامه دهخدا
حرود. [ ح َ ] (اِخ ) (به معنی خشکی ) اسم چاه یا چشمه ای میباشد که جدعون قبل از آنکه با مدیان جنگ نماید با عساکر خود بدانجا فرودآمده خداوند او را امر فرمود که آن قوم را به نوشیدن آب امتحان کند. (سفر داوران 7:1). و چه بسا که شاؤل هم بر این چشمه فرودآم...
-
حرود
لغتنامه دهخدا
حرود. [ ح َ ] (ع ص ) اشتر اندک شیر. (مهذب الاسماء). ج ، حرد. ناقه ٔ حرود؛ ماده شتر کم شیر، یا شیرمنقطعشده . (منتهی الارب ).
-
حرود
لغتنامه دهخدا
حرود. [ ح ُ ] (ع اِ)ج ِ حِرْد. || سرهای کوه . (منتهی الارب ).
-
حرود
لغتنامه دهخدا
حرود. [ ح ُ ] (ع مص ) دور شدن . || از میان قوم به یک سو شدن . || تنها منزل کردن .
-
جستوجو در متن
-
حرد
لغتنامه دهخدا
حرد. [ ح َ رِ] (ع ص ) نعت است از حُرود و حَرَد. (منتهی الارب ).
-
حرد
لغتنامه دهخدا
حرد. [ ح َ] (ع ص ) نعت است از حُرود و حَرَد. (منتهی الارب ).
-
حرد
لغتنامه دهخدا
حرد. [ ح ِ ] (ع اِ) پاره ای از کوهان شتر. || رودگانی شتر. حِرْدة. ج ، حُرود. (منتهی الارب ).
-
حارد
لغتنامه دهخدا
حارد. [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حرد و حرود. که از میان قوم بیک سورود و تنها منزل گزیند. مجرد. || مرد تندمزاج . تندمزاج . ج ، حوارد. || خشم گیرنده .
-
جدعون
لغتنامه دهخدا
جدعون . [ ج ِ ] (اِخ ) او پسر یواش ابی عزری و اسمش یربعل و قاضی هفتمین اسرائیلیان و مردی نیرومند و باهیبت و در حضور خداوند محترم و متواضع و رقیق القلب می بود، زیرا هنگامی که فرشته ٔ خداوند به او نمودار شده گفت : «به این قوت خود برو و اسرائیل را از دس...