کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرمة
لغتنامه دهخدا
حرمة. [ ح َ رَ م َ ] (ع مص ) گشن خواه شدن میش و بز و جز آن . (منتهی الارب ).
-
حرمة
لغتنامه دهخدا
حرمة. [ ح َ رَم ْ م َ ] (ع اِ) پشته های خرد که در آن هیچ نبات نروید.
-
حرمة
لغتنامه دهخدا
حرمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک حمای ضریه نزدیک نِسار. (معجم البلدان ).
-
حرمة
لغتنامه دهخدا
حرمة. [ ح ِ م َ ] (ع مص ) بازداشتن . بی بهره گردانیدن . بی بهرگی . (منتهی الارب ). || (اِمص ) نومیدی . یأس . || غلبه ٔ شهوت آرامش . (منتهی الارب ).
-
حرمة
لغتنامه دهخدا
حرمة. [ ح ُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) احترام . رجوع به حرمت شود. || (اِ) زن . پردگی .
-
واژههای همآوا
-
حرمت
فرهنگ نامها
(تلفظ: hormat) (عربی) احترام ؛ (در قدیم) اطاعت و فروتنی در برابر اوامر الهی ، دوری از زشتیها و به جای آوردن حقوق که رعایت آنها واجب دانسته شده است .
-
حرمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبرو، احترام، اعتنا، اعزاز، بزرگداشت، پاس، تعظیم، تکریم، رعایت، عز، عزت، کرنش، مراعات ۲. مهابت، عظمت ۳. منع ۴. تحریم ≠ تحلیل ۵. حرام ≠ حلال، روا
-
حرمت
فرهنگ واژههای سره
آزرم، آبرو، ارزش، ارج
-
هرمة
لغتنامه دهخدا
هرمة. [ هََ رِ م َ ] (ع ص ،اِ) مؤنث هرم . ج ، هرمات ، هَرمی ̍. (منتهی الارب ). || شیر ماده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هرمة
لغتنامه دهخدا
هرمة. [ هََ م َ ] (اِخ ) چاهی است در هرم بنی عوال در کوه غطفان از اکناف حجاز. (معجم البلدان ).
-
هرمة
لغتنامه دهخدا
هرمة. [ هََ م َ ] (ع اِ) یکی از هرم . (منتهی الارب ). واحدةالهرم . (اقرب الموارد). رجوع به هرم شود.
-
حرمت
فرهنگ فارسی معین
(حُ مَ) [ ع . حرمة ] (اِ.) 1 - آبرو، عزت . 2 - آن چه که محترم داشتن و نگه داشتن آن واجب باشد.
-
حرمت
لغتنامه دهخدا
حرمت . [ ح ُ م َ ] (اِخ ) (به معنی خراب ) سِفْرِ داوران 1:17 و آن شهری میباشد در طرف جنوبی کنعان که یوشع بر آن دست یافت و در سابق آنرا صفاة میگفتند. بعضی بر آنند که شهر مذکور در تنگه ای که تخمیناً 40 میل بطرف شرقی بئر شبع مسافت دارد واقع است و آنرا ص...
-
حرمت
لغتنامه دهخدا
حرمت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حُرمة. ناروائی . نامباحی . ناروا شدن . (دهار). حرامی . حرام شدن . حرام گردیدن . ناشایستگی . مقابل حِلّیّت . رجوع به حُرمة شود. || بزرگداشت . احترام . آزرم . (محمودبن عمر ربنجنی ).