کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرم
/haram/
معنی
۱. گرداگرد مزار امامان یا اماکن مقدس.
۲. قسمتی از خانۀ اعیان که تحت حمایت مرد بوده است و اهل و عیال وی در آن اقامت داشتند؛ اندرونی؛ حرمسرا.
۳. [مجاز] همسر یا دختران مرد که در اندرونی زندگی میکنند.
۴. [قدیمی، مجاز] کعبه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار
۲. حرمخانه، حرمسرا، شبستان، مشکو
۳. معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه
۴. پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال
۵. پردگیان، پردهنشینان
۶. پیرامون، گرداگرد
دیکشنری
sanctum
-
جستوجوی دقیق
-
حرم
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار ۲. حرمخانه، حرمسرا، شبستان، مشکو ۳. معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه ۴. پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال ۵. پردگیان، پردهنشینان ۶. پیرامون، گرداگرد
-
حرم
فرهنگ فارسی معین
(حَ رَ) (اِ.) 1 - گرداگرد خانه . 2 - اندرون خانه . 3 - گرداگرد کعبه و اماکنِ مقدس . 4 - جای اهل و عیالِ مرد.
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح َ رَ ] (اِخ ) گرداگرد مکه . (محمودبن عمر ربنجنی ) (دهار). گرداگرد خانه . پیرامن کعبه . گرداگرد کعبه و مکه . (منتهی الارب ). حرم خدای . مکه . در مکه مقابل حل است : التنعیم ؛ موضع بمکة فی الحل ، لیس فی الحرم .مسافتی از پیرامن کعبه که صید در آ...
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح َ رَ ] (ع اِ) پردگیان : با خادمی ده از خواص که روا بودی که حرم را دیدندی . (تاریخ بیهقی ص 402). سرائیان بجمله آنجا آمدند و غلامان و حرم و دیوانهای وزارت و عرض و رسالت و وکالت و بزرگان و اعیان بنشستند. (تاریخ بیهقی ص 357). فرمود تا مردم سرای...
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح َ رِ ] (ع مص ) حرمان . (معجم البلدان ).
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح َرِ ] (اِخ ) نام وادیی به یمامة که نخل و زرع دارد. ابوزیاد گوید: فلج من افلاج یمامة. (معجم البلدان ).
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح ِ ] (اِخ ) نام وادیی که به بطن اللیث منتهی شود در یمن . (معجم البلدان ).
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح ِ ] (ع ص ) حرام . || نادر. ج ، احرام . || مرد مُحْرِم . (منتهی الارب ). || واجب وقُرِی ٔ «و حرم علی قریة اهلکناها انهم لایرجعون »؛ ای واجب . (معجم البلدان ).
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح ُ ] (ع مص ) ناروا شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حرمت . حرام گردیدن بر.
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) احرام به حج . (منتهی الارب ). || حیض . || اهل و عیال مرد.حرمة. || حرمت که حفاظت آن واجب دانند.
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ حُرمة.
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح ُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرام . (ترجمان عادل بن علی ).- اَشْهُرِ حرم ؛ چهار ماه رجب وذوالقعده و ذوالحجة و محرم که جنگ در آن چهار ماه حرام بوده است . مقابل اَشْهُرِ حل ّ.|| احرام گرفتگان . || (اِ) آزرمها. (مهذب الاسماء). || ج ِ حریم .
-
حرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haram ۱. گرداگرد مزار امامان یا اماکن مقدس.۲. قسمتی از خانۀ اعیان که تحت حمایت مرد بوده است و اهل و عیال وی در آن اقامت داشتند؛ اندرونی؛ حرمسرا.۳. [مجاز] همسر یا دختران مرد که در اندرونی زندگی میکنند.۴. [قدیمی، مجاز] کعبه.
-
حرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حُرمَة و حُرُمَة] [قدیمی] horam = حرمت
-
حرم
واژهنامه آزاد
زیارتگاه، آرامگاه مقدس.