کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرقوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرقوص
لغتنامه دهخدا
حرقوص . [ ح َ / ح ُ ] (ع اِ) جانوری است چون کیک جهنده . دویبة کالبرغوث . ج ، حراقیص . (مهذب الاسماء). جانوری است مانند کیک و نیش او به نیش زنبور ماند، یا مانند کنه است و به مردم چسبد، یا جانوری است کوچکتر از گوگا و گاه دو بال گیرد پس می پرد. (المنجد)...
-
حرقوص
لغتنامه دهخدا
حرقوص . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن سعدبن زهیر السعدی العنبری . بروایت طبری ، صحابی است و در خلافت عمر، خلیفه اورا با سپاهی بمدد مسلمانان که با ایران جنگ درپیوسته بودند فرستاد. سوق الاهواز را فتح و مسخر کرد. و در حرب صفین به اول در رکاب علی و پس از فتنه ٔ حَک...
-
حرقوص
لغتنامه دهخدا
حرقوص . [ ح ُ ] (اِخ ) عنبری . رجوع به حرقوص بن سعدبن زهیر شود.
-
جستوجو در متن
-
حراقیص
لغتنامه دهخدا
حراقیص . [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حرقوص .
-
نهیک
لغتنامه دهخدا
نهیک . [ ن ُ هََ / ن َ ] (ع اِ) کرمی است شبیه کیک که نیش وی به نیش زنبور ماند و آن را حرقوص نیز نامند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرقوص . جانورکی است شبیه کیک . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
عکراش
لغتنامه دهخدا
عکراش . [ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) ابن ذؤیب بن حرقوص ، مکنی به ابوالصهبا. صحابی است . (از منتهی الارب ). و رجوع به ابوالصهباء شود.
-
حرقوصیه
لغتنامه دهخدا
حرقوصیه . [ ح ُ صی ی َ ] (اِخ ) قومی از خوارج که به حرقوص عنبری سعدی منسوبند، و محمدبن جریر طبری کتابی در رد ایشان نوشته است . (از فهرست نجاشی ).صاحب ذریعه گوید که این رد را طبری مورخ (متوفی 310هَ . ق .) ننوشته ، بلکه محمدبن جریربن رستم شیعی نوشته اس...
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن حرقوص بن مازن مالک بن عمربن تمیم . (لباب الانساب سمعانی ) (ابن اثیر).
-
ذوالیدیة
لغتنامه دهخدا
ذوالیدیة.[ ذُل ْ ی ُ دَی ی َ ] (اِخ ) حرقوص بن زهیر. یکی از خوارج که در جنگ نهروان کشته شد و رسول اکرم از پیش خبراو داده بود. و او بجای یکدست پاره ٔ گوشت داشت . و او را ذوالثدیة نیز گفته اند. رجوع به ذوالثدیة شود.
-
حبرقص
لغتنامه دهخدا
حبرقص . [ ح َ ب َ ق َ ] (ع ص )شتر نر ریزه . || مرد کوتاه خردجثه ٔ ردی وبرپیچان ِ درهم شده گوشت . || (اِ) بچه ٔ حرقوص ، و آن جانوری است چون کیک جهنده . (منتهی الارب ).
-
ذوالثدیة
لغتنامه دهخدا
ذوالثدیة. [ ذُث ْ ث ُ ی َ / ذُث ْ ث ُ دِی ی َ ] (اِخ ) حرقوص بن زهیر یکی از رؤسای خوارج که در حرب نهروان بدست امیرالمؤمنین علی علیه السلام کشته شد. و رسول اکرم از پیش خبر وی داده بود: «و آیة ذلک ان ّفیهم رجلاً اسوداً احدی عضدیه مثل ثدی المراءة او م...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حبیب بن مروان بن عامربن ضباری بن حجبةبن حرقوص بن مالک بن مازن بن مالک بن عمروبن تیم تمیمی مازنی . ابن کلبی گوید: او را سابقاً حبیب بن بعیض میگفتند و چون به نزد پیغمبر رسید، پیغمبر بدو گفت تو حبیب بن حبیب هستی ، رشاطی گوید: ا...
-
ذوالخویصرة
لغتنامه دهخدا
ذوالخویصرة. [ ذُل ْ خ ُ وَ ص ِ رَ ] (اِخ ) خارجی بن زهیر صحابی تمیمی . در امتاع الأسماع آمده است . فی یوم فتح مکة: و جلس صلی اﷲ علیه و سلّم یومئذ. و فی ثوب بلال رضی اﷲ عنه فصّةَ یقبّضها للنّاس علی ما اراه اﷲفاتی ذوالخویصرة التمیمی و اسمه حرقوص فقال ...
-
حروریة
لغتنامه دهخدا
حروریة. [ ح َ ری ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از پانزده مذهب خوارج . (بیان الادیان ). طائفه ای از خوارج که در حروراء اجتماع کرده به مخالفت علی بن ابیطالب برخاستند. (سمعانی ). فرقه ٔ خوارج منسوب به حروراء، قریه ای به کوفه . گروهی از خوارج پیروان نجدةبن عامر ح...