کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرقت
/ho(a)rqat/
معنی
۱. حرارت؛ گرمی.
۲. سوزش.
۳. سوختگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سوختگی، سوز، سوزش
۲. سوختن
۳. حرارت، دما، گرمی ≠ سرما
۴. شوروشوق، عشقوعلاقه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرقت
واژگان مترادف و متضاد
۱. سوختگی، سوز، سوزش ۲. سوختن ۳. حرارت، دما، گرمی ≠ سرما ۴. شوروشوق، عشقوعلاقه
-
حرقت
فرهنگ فارسی معین
(حُ قَ) [ ع . حرقة ] (اِمص .) 1 - سوزش ، سوختگی . 2 - حرارت ، گرمی .
-
حرقت
لغتنامه دهخدا
حرقت . [ ح ُ ق َ ] (ع اِمص ) سوزش . سوختن : ایمن از شر نفس خود بودی در غم حرقت و عذاب جحیم . ناصرخسرو.دُرصفت از تف حرقت زرد شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 295). حرقت حُرفت ادب در او رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 361).- امثال :حرفت آموزی از حرقت مفلسی نسو...
-
حرقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حرقة] [قدیمی] ho(a)rqat ۱. حرارت؛ گرمی.۲. سوزش.۳. سوختگی.
-
واژههای همآوا
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح َ / ح ُ ق َ ] (ع اِمص ) حُرقت . سوز. سوزش . گرمی . سوختن . ج ، حُرَق : هم شناسید و ندادش صدقه ای در دلش آمد ز حرقان حرقه ای . مولوی .تهانوی گوید: چیزی که آدمی در هنگام درد چشم از سوزش در چشم خویش احساس کند، یا در دل یا در طعم خوراکی که سوزن...
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح ُ رَ ق َ ] (اِخ ) نام دختر نعمان بن المنذر که پیش از اسلام از جانب ایران امیر عرب بود و آنگاه که بعهد برادر او منذربن نعمان امارت آنان منقرض شد، و آنگاه که خالدبن ولید عراق را مسخر کرد این دختر رهبانیت گزید. او فصیحه و شاعره بود و با بعض صح...
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح ُ رَ ق َ ] (ع ص ) شمشیر بسیار بُرنده .
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) طائفه ای از جهینه از بنی ضرام . داستانی از یکی از افراد ایشان بنام شهاب بن جمرة در عیون الاخبار ابن قتیبة ج 1 ص 148 آمده است .
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) محمدآباد. و یقال : باغ حرقه از دیه های وزواه است . (تاریخ قم ص 140).
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) ناحیه ای به عجان و عده ای بدان منسوبند. (معجم البلدان ).
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از قضاعة. || نام قبیله ای از همدان . و نسبت بدان حرقی است . (سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
سوزش
واژگان مترادف و متضاد
التهاب، تاب، حرقت، درد، سوختگی، سوز
-
ظهائر
لغتنامه دهخدا
ظهائر. [ ظَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ظهیرة. (منتهی الارب ). ج ِ ظهارة. (مهذب الاسماء) : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).