کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرف زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرف زدن
معنی
( ~. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) سخن گفتن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. تکلم کردن، سخن گفتن
۲. گفتگو کردن، اختلاط کردن، گپزدن ≠ گوش دادن، استماع کردن
۳. سخنرانی کردن، صحبت کردن ≠ مستمع بودن
۴. بروزدادن، اعتراف کردن
برابر فارسی
سخن گفتن
دیکشنری
converse, talk, say, speak
-
جستوجوی دقیق
-
حرف زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تکلم کردن، سخن گفتن ۲. گفتگو کردن، اختلاط کردن، گپزدن ≠ گوش دادن، استماع کردن ۳. سخنرانی کردن، صحبت کردن ≠ مستمع بودن ۴. بروزدادن، اعتراف کردن
-
حرف زدن
فرهنگ واژههای سره
سخن گفتن
-
حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) سخن گفتن .
-
حرف زدن
لغتنامه دهخدا
حرف زدن . [ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخن گفتن . تکلم (در تداول عامه ). گفتن . گفت وگو کردن . تکلم کردن : چگونه چشم تو در خواب حرف میگویدز شوق حرف زنم با تو آنچنان در خواب .صائب .
-
حرف زدن
دیکشنری فارسی به عربی
تکلم , قل , کلام
-
حرف زدن
لهجه و گویش تهرانی
صحبت کردن
-
واژههای مشابه
-
حَرْفٍ
فرهنگ واژگان قرآن
طرف - جانب - سو (در آيه شريفه 11سوره مبارکه حج يعني خداپرستي آنها يک سويه و فقط در جهت منافع ماديشان است)
-
حرف به حرف
لغتنامه دهخدا
حرف به حرف . [ ح َ ب ِ ح َ ] (ق مرکب ) طابق النعل بالنعل . حذو نعل بنعل . حرفاً بحرف .- حرف به حرف خواندن ؛ بدقت و بتمام خواندن : زن زنی بود کاردان و شگرف آن ورق بازخواند حرف به حرف .نظامی (هفت پیکر ص 211).
-
حرفِ پیش،حرف پیشکی
لهجه و گویش تهرانی
موضوعی را قبل از انجام گفتن :() مایه شیشکی
-
حرف تو حرف
لهجه و گویش تهرانی
بحث،گفتگو
-
کوتاه حرف
لغتنامه دهخدا
کوتاه حرف . [ ح َ ] (ص مرکب ) کوتاه زبان . (فرهنگ فارسی معین ) : چه بیجاست در قصه ٔ اهل رازز کوتاه حرفان زبان دراز.ظهوری (از آنندراج ).
-
کوته حرف
لغتنامه دهخدا
کوته حرف .[ ت َه ْ ح َ ] (ص مرکب ) کوتاه حرف . کوتاه زبان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتاه حرف و کوتاه زبان شود.
-
حرف پوچ
واژگان مترادف و متضاد
بیهوده، لاطائل، مزخرف، مهمل
-
حرف داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایرادداشتن ۲. ایراد گرفتن ≠ بیحرف بودن