کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرف ایجاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حرف زدن
فرهنگ واژههای سره
سخن گفتن
-
preposition 2, adposition
حرفاضافه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] یکی از مقولههای اصلی واژگانی که رابطۀ میان سازههای جمله را نشان میدهد
-
phoneword, vanity number
حرفشماره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نام یا حروفی که بهجای شمارۀ تلفن به کار میرود و معمولاً برای صاحب شماره معنای خاصی دارد
-
حرف حساب
فرهنگ فارسی معین
(حَ فِ حِ)(ص مر.)سخن معقول و منطقی ، سخن صریح و بدو ن مجامله .
-
حرف درآر
فرهنگ فارسی معین
(حَ. دَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) شایعه ساز، دروغ پرداز، مفتری .
-
حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) سخن گفتن .
-
حرف زور
فرهنگ فارسی معین
( ~ ) [ ع - فا. ] (ص مر.) سخن ناحق ، سخن تحکم آمیز و ناروا.
-
حرف شنو
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش نُ) [ ع - فا. ] (ص مر.) معقول ، سر به راه ، نصیحت پذیر. مق . حرف نشنو.
-
حرف گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) نکته گیر، عیب جو.
-
حرف گیری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمص .) خرده گیری ، عیب جو.
-
هفت حرف
فرهنگ فارسی معین
( ~. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) بیست و هشت حرف الفبا را به چهار بخش (هر یک شامل هفت حرف ) بنابر انتساب آن ها به عناصر اربعه - تقسیم کنند: اینچنین : هفت حرف آبی : ج ، ز، ک ، س ، ق ، ث ، ظ . هفت حرف آتشی : ا، ه ، ط ، م ، ف ، ش ، ذ. هفت حرف خاکی : د، ح ،...
-
پیش حرف
لغتنامه دهخدا
پیش حرف . [ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه سخنش مقدم و غالب باشد. کسی که سخنش غالب باشد : شبلی آن پیش حرف صاحب حال وآن مربعنشین صدر کمال .طالب آملی (از آنندراج ).
-
رستاق حرف
لغتنامه دهخدا
رستاق حرف . [ رُ ق ِ ح َ ] (اِخ ) نام روستایی است در انبار.(یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ حرف و انبار شود.
-
پوشیده حرف
لغتنامه دهخدا
پوشیده حرف . [ دَ / دِ ح َ ] (ص مرکب ) مرموز (؟) : از آن کیمیاهای پوشیده حرف برانگیختم گنجدانی شگرف .نظامی .
-
بی حرف
لغتنامه دهخدا
بی حرف . [ ح َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی سخن و بدون تکلم . || بدون رد کردن . || بدون شک . || فوراً و فی الفور. (ناظم الاطباء).- بی حرف پیش ؛ (در تداول عامه ) تعویذگونه ای است که پیش از عمل و اقدام یا کاری که کنند یا واقع شود گویند چه معتقدند کاری را ک...