کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرص
/hers/
معنی
۱. زیادهخواهی؛ افزونطلبی.
۲. [عامیانه] خشم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آز، آزمندی، شره، طمع، طمعکاری، ولع ≠ قناعت
۲. افزونخواهی، زیادهطلبی، زیادتطلبی
۳. جوش، خودخوری ≠ قناعت
۴. میل شدید
۵. عصبانیت، غصب، خشم
برابر فارسی
آز
دیکشنری
acquisitiveness, avarice, cupidity, gluttony, greed, greediness, voracity
-
جستوجوی دقیق
-
حرص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آز، آزمندی، شره، طمع، طمعکاری، ولع ≠ قناعت ۲. افزونخواهی، زیادهطلبی، زیادتطلبی ۳. جوش، خودخوری ≠ قناعت ۴. میل شدید ۵. عصبانیت، غصب، خشم
-
حرص
فرهنگ واژههای سره
آز
-
حرص
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) آز، آزمندی .
-
حرص
لغتنامه دهخدا
حرص . [ ح َ ] (اِخ ) نام کوهیست در نجد و حرس نیز گفته اند. (معجم البلدان ).
-
حرص
لغتنامه دهخدا
حرص . [ ح َ ] (ع مص ) کفانیدن و شکافتن ، چنانکه گازر جامه را از کوفتن سخت . دریدن جامه در کوفتن . (مهذب الاسماء). || از چراگاه گیاهی بر جای نگذاشتن : حَرص َالمَرعی ̍؛ گیاهی بجای نماند چراگاه را. || خراشیدن . || پوست کندن . (منتهی الارب ).
-
حرص
لغتنامه دهخدا
حرص . [ ح ِ ] (ع اِمص ) آز. آزوری . آزمندی . آزمند شدن .آزور شدن . ولع. وُلوع . هوا. زیادت جوئی . بیقرة. شره .شح ّ. طمع. حریصی . || (اصطلاح تصوف ) تهانوی گوید: نزد سالکان ضد قناعت است . و آن خواستار شدن زوال نعمت غیر باشد. و برخی گفته اند خواستار بود...
-
حرص
لغتنامه دهخدا
حرص . [ ح ِ ] (ع مص ) آزور شدن . (ترجمان عادل بن علی ). ولع. وُلوع . طَمْع. طَمَع. طماع . طماعیة. تطمع. شح ّ. شره . حریصی کردن . (تاج المصادر). آزور کردن . (دهار). تَعْص . بَهَج . استشراء. اِعْوال . اِعالة. فَغَم . هَلَع. لَوَع . تَلَهْجُم . طَزَع . ...
-
حرص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hers ۱. زیادهخواهی؛ افزونطلبی.۲. [عامیانه] خشم.
-
حرص
دیکشنری فارسی به عربی
جشع , طمع
-
واژههای مشابه
-
حرص خوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جوشزدن، خودخوری کردن ۲. خشمگین شدن، عصبانی شدن
-
حرص دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزار دادن، اذیت کردن ۲. ناراحت کردن ۳. عصبی کردن، خشمگین کردن، جوشی کردن
-
حرص داشتن
واژگان مترادف و متضاد
طمع داشتن، آز داشتن، حریص بودن، آزمند بودن ≠ قانعبودن
-
حرص زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جوش زدن، شور زدن، بیتابی کردن، کمطاقتی کردن ۲. حرص خوردن، خودخوری کردن ۳. تلاشفوقالعاده کردن، تقلا کردن
-
حرص زدن
فرهنگ واژههای سره
آزوند بودن