کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرش
لغتنامه دهخدا
حرش . [ ] (اِخ ) این صورت در مجمل التواریخ و القصص چ تهران ص 479 آمده است و دانسته نیست کجاست و آنرا با ظفار و عمان و حضرموت و عدن و صنعا می آورد. بعید نیست که جرش با جیم تحتانی باشد.
-
حرش
لغتنامه دهخدا
حرش . [ ح َ ] (ع اِ) نشان . || جماعت . ج ،حراش . (منتهی الارب ). || (ص ) زبر. درشت .
-
حرش
لغتنامه دهخدا
حرش . [ ح َ ] (ع مص ) شکار سوسمار. (منتهی الارب ). حرش ضَب ّ؛ صید کردن سوسمار. (تاج المصادر). || خراشیدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || حرش جاریة؛ آرامش با وی . گائیدن دختر. (از منتهی الارب ). || درشت شدن پوست . || برآغالیدن . برانگیختن کسی را بر...
-
حرش
لغتنامه دهخدا
حرش . [ ح َ رَ ] (ع اِمص ) درشتی . (منتهی الارب ). زبری . خشونت . مقابل ملاست . (منتهی الارب ).
-
حرش
لغتنامه دهخدا
حرش . [ ح َ رِ ] (ع ص ) آنکه چشمش خواب نزند. یا کسی که به خواب نرود از گرسنگی . (منتهی الارب ). کسی که شب به خواب نرود از گرسنگی و جز آن .
-
حرش
لغتنامه دهخدا
حرش . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرش ، به معنی زبر: دراهم حرش ؛ درهمهای نوین تازه سکه خورده ٔ زبر. (معجم البلدان ).
-
حرش
لغتنامه دهخدا
حرش . [ ح ُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حریش . شتران بسیارخوار کفته لب . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
حدیثة حرش
لغتنامه دهخدا
حدیثة حرش . [ ح َ ث َ ت ُ ح َ رَ ] (اِخ ) نام قریه ای به غوطه ٔ دمشق . رجوع به حدیثة دمشق شود.
-
واژههای همآوا
-
هرش
لغتنامه دهخدا
هرش . [ هََ ] (ع مص ) سخت گردیدن روزگار. (اقرب الموارد).
-
هرش
لغتنامه دهخدا
هرش . [ هََ رَ ] (ع مص ) بدخوی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هرش
لغتنامه دهخدا
هرش . [ هََ رِ] (ع ص ) گول . || زشت خوی . (منتهی الارب ).
-
هرش
فرهنگ فارسی معین
(هِ رِ) (اِ.) (عا.) دفعه ، مرتبه .