کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرجول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرجول
معنی
(حَ) [ ع . حرجل ] (اِ.) نوعی ملخ ، میگو.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرجول
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . حرجل ] (اِ.) نوعی ملخ ، میگو.
-
حرجول
لغتنامه دهخدا
حرجول . [ ح َ ] (ع اِ) حَرجُل . حرجوان . ازیراکس . ازیراکن (مصحف ازیراکس ). رجوع به حَرجُل و حرجوان شود.
-
جستوجو در متن
-
ازیراکس
لغتنامه دهخدا
ازیراکس . [ اَ ک ُ ] (اِ) اَزیراکُن . حَرجول . حَرجُل (نوعی ملخ ).
-
حرجل
لغتنامه دهخدا
حرجل . [ ح َ ج ُ ] (ع اِ) حرجول . حرجوان . ازیراکس . ازیراکن (مصحف ازیراکس ).
-
لبطس
لغتنامه دهخدا
لبطس . [ ل ِ طِ ] (اِخ ) شهری به لوبیه . (ابن البیطار در کلمه ٔ حرجول ). کوچ نشین فینیقیه در شمال افریقا. لبدای امروزین .