کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرث
/hars/
معنی
۱. شیار کردن زمین برای زراعت؛ شخم زدن.
۲. (اسم) مزرعه؛ محل کشت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حراثت، زراعت، زرع، شیارزنی، کاشت، کشاورزی، کشت
۲. بزرگری کردن، زراعت کردن
۳. خیش زدن، شخم کردن ≠ حصاد، درو، کشتکاری
۴. مزرعه، کشت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرث
واژگان مترادف و متضاد
۱. حراثت، زراعت، زرع، شیارزنی، کاشت، کشاورزی، کشت ۲. بزرگری کردن، زراعت کردن ۳. خیش زدن، شخم کردن ≠ حصاد، درو، کشتکاری ۴. مزرعه، کشت
-
حرث
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) شخم زدن .
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ] (اِخ ) نام طائفه ای از مضر. و نام دیگر آن اقلین است ، در مقابل اکثرین که خاندان زید مناة است . (سمعانی برگ 9).
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جبلةبن الحرث . رجوع به حارث شود.
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن حمدان . رجوع به ابوفراس شود.
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح َ ] (ع مص ) کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (ترجمان عادل ). کاشتن . کشت . زرع . کشاورزی . دهقنت . زراعت کردن . کشت و زرع کردن . بصلاح آوردن زمین . حراثة. حراثت . حرث ارض ؛ شیار کردن زمین رابرای کشت . (منتهی الارب ). شدیار. ش...
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح َ رِ ] (اِخ ) مماله ٔ حارث . رجوع به حارث شود.
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح ُ ] (ع اِ) زمین کشت کاریده .
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح ُ / ح َ ](اِخ ) نام موضعی از نواحی مدینة. (معجم البلدان ).
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) زمینی است . || و ذوحرث مردی است . (منتهی الارب ).
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح ُ رُ ] (اِخ ) نام موضعی به یمن و قصبه ٔ روئیة هم بدینجاست .
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث .[ ح َ ] (ع اِ) کشت زار. کشتمند. زمین کشت کاریده . (مهذب الاسماء). شعرا و مترسلین غالباً این کلمه را با نسل و زرع قرین آرند : هرکجا رسیدند نه نسل گذاشتند و نه حرث . (تاریخ بیهقی ص 527). اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال و اقسام معاملات ...
-
حرث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hars ۱. شیار کردن زمین برای زراعت؛ شخم زدن.۲. (اسم) مزرعه؛ محل کشت.
-
واژههای مشابه
-
حَرْثَ
فرهنگ واژگان قرآن
زراعت