کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حربگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حربگاه
/harbgāh/
معنی
حربجای؛ جای جنگ؛ میدان جنگ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چلپاسه، رزمگاه، میدان، میدان جنگ، نبردگاه ≠ بزمگاه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حربگاه
واژگان مترادف و متضاد
چلپاسه، رزمگاه، میدان، میدان جنگ، نبردگاه ≠ بزمگاه
-
حربگاه
لغتنامه دهخدا
حربگاه . [ ح َ ] (اِ مرکب ) حرب جای . معرکة. میدان جنگ . مأزم . مأزق . (منتهی الارب ). معترک . (محمودبن عمر ربنجنی ). ملحمة. حربگه . رجوع به حرب جای شود : به حربگاهی کو تیغ برکشد ز نیام به صیدگاهی کو تیر برنهد به کمان . فرخی .پیش خردمند در این حربگ...
-
حربگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹حربگه› [قدیمی] harbgāh حربجای؛ جای جنگ؛ میدان جنگ.
-
جستوجو در متن
-
رزمگاه
واژگان مترادف و متضاد
حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان
-
حرب جای
لغتنامه دهخدا
حرب جای . [ ح َ ] (اِ مرکب ) رزمگاه . معرک . معرکة.مَکَرّ. (منتهی الارب ). حربگاه : اسفاهدون را در این روز بکشتند در حرب جای . (تاریخ طبرستان ).
-
بازار محشر
لغتنامه دهخدا
بازار محشر. [ رِ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) صحرای محشر : ز بس کشتگان گرد بر گرد راه چو بازار محشر شده حربگاه .نظامی .
-
پیکارگاه
لغتنامه دهخدا
پیکارگاه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ . جنگ جای . پیکارگه . حربگاه . رزمگاه : سه راه است از ایدر بدان بارگاه که ارجاسپ خواندش به پیکارگاه . فردوسی .دوزخی شد عرصه ٔ پیکارگاه که در آن پیکارگه خنجر کشید.مسعودسعد.
-
پیکارگه
لغتنامه دهخدا
پیکارگه . [ پ َ / پ ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) پیکارگاه . میدان جنگ . حربگاه . جنگ جای . رزمگه : از برای آنکه در پیکارگه روی هواپرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. مسعودسعد.دوزخی شد عرصه ٔ پیکارگاه کو در آن پیکارگه خنجر کشید.مسعودسعد.
-
قفا نمودن
لغتنامه دهخدا
قفا نمودن . [ ق َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) پشت کردن . پشت کردن به دشمن : به حربگاه دو کار است دشمنانش راقفا نمودن ، یا تیغ بر قفا دیدن .سوزنی .
-
مأزق
لغتنامه دهخدا
مأزق . [ م َءْ زِ ] (ع اِ) (از «ازق ») جای تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حربگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رزمگاه . (ناظم الاطباء). موضع جنگ . ج ، مآزق . (از اقرب الموارد).
-
معترک
لغتنامه دهخدا
معترک . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) حربگاه . (مهذب الاسماء). جنگ گاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رزمگاه و میدان جنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
سباع
لغتنامه دهخدا
سباع . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزی . او را ذکر است در غزوه ٔ احد در حربگاه حمزةبن عبدالمطلب در حدیث جعفربن عمروبن امیه خیری . (منتهی الارب ). از مبارزین مشرکین یوم احد است . (حبیب السیر). اسم عبدالعزی عمروبن نصلةبن غبشان بن سلیم است . رجوع به امتاع ا...
-
حربگه
لغتنامه دهخدا
حربگه . [ ح َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) حربگاه : در حربگه پیمبر ما معجزی نداشت از معجزات خویش قویتر ز قوتش . ناصرخسرو.که اِستاد با ذوالفقار مجردبه هر حربگه بر یمین محمد؟ ناصرخسرو.حربگه مرد سخندان بسی صعبتر از معرکه ٔ حملت است . ناصرخسرو.میل تو به حربگه فزو...
-
وعکة
لغتنامه دهخدا
وعکة. [ وَ ک َ ] (ع اِ) حربگاه . (منتهی الارب ). رزمگاه . (ناظم الاطباء). || انبوهی شتران بر آبخور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم است ایعاک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کارزار شدید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب ...