کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حربه
/harbe/
معنی
۱. وسیله یا عملی که از آن برای رسیدن به هدف استفاده میکنند.
۲. [قدیمی] آلت جنگ مانندِ شمشیر، خنجر، و سرنیزه؛ سلاح.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اسلحه، جنگافزار، سلاح
۲. بهانه، دستاویز، مستمسک
۳. ابزاررویارویی
دیکشنری
weapon
-
جستوجوی دقیق
-
حربه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسلحه، جنگافزار، سلاح ۲. بهانه، دستاویز، مستمسک ۳. ابزاررویارویی
-
حربه
فرهنگ فارسی معین
(حَ بِ) [ ع . حربة ] (اِ.) سلاح .
-
حربه
لغتنامه دهخدا
حربه . [ ] (ع اِ) در فهرست مخزن الادویة این صورت را آورده و به آن معنی بوعجیدیطوس ودر بعض کتب عجیدیطوس داده اند و در مخزن الادویه «حربت » را صورتی از حربث دانسته است . رجوع به حربث شود.
-
حربه
لغتنامه دهخدا
حربه . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) حَربة. آلت جنگ . (منتهی الارب ). سلاح . آلت حرب . || چوب دستی . (منتهی الارب ). || تازیانه . || نیم نیزه . (زمخشری ). نیزه ٔکوتاه . (دهار). || کارد. (غیاث ). دشنه . خنجر. ج ، حِراب . (منتهی الارب ) : این جا شمشیر و حربه و سن...
-
حربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَربَة] harbe ۱. وسیله یا عملی که از آن برای رسیدن به هدف استفاده میکنند.۲. [قدیمی] آلت جنگ مانندِ شمشیر، خنجر، و سرنیزه؛ سلاح.
-
حربه
دیکشنری فارسی به عربی
سلاح
-
واژههای مشابه
-
حربة
لغتنامه دهخدا
حربة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ریگ زاری است منقطع و منفرد نزدیک وادی واقصه از نواحی قف از رغام .و گویند رمله ای است کثیرالبقر از بلاد هذیل . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). موضعی به شام . (منتهی الارب ).
-
حربة
لغتنامه دهخدا
حربة. [ ح َ ب َ ](اِخ ) (خطه ٔ بنی ...) در یسار بنی حصن در بصره است ، وایشان طائفه ای از بنی عنبر هستند. (معجم البلدان ).
-
حربة
لغتنامه دهخدا
حربة. [ ح َ ب َ] (ع اِ) نوعی از ثوانی نجوم . رجوع به ثوانی شود.
-
حربة
لغتنامه دهخدا
حربة. [ ح َ رَ ب َ ] (ع اِ) یکی حَرَب . (منتهی الارب ).
-
حربة
لغتنامه دهخدا
حربة. [ ح ِ ب َ ] (ع اِ) هیأت کارزار. (منتهی الارب ).
-
حربة
لغتنامه دهخدا
حربة. [ ح ُ ب َ ] (ع اِ) خنوری است مانند جوال و غراره و توشه دان شبان . (منتهی الارب ). جوال و توشه دان شبان .
-
حربة
دیکشنری عربی به فارسی
نيزه , زوبين مخصوص صيد نهنگ , نيشتر , کلنگ دوسر , نيزه دسته چوبي , ميخ نوک تيز , نوک نيزه , هرچيز نوک تيز , قله کوه نوک تيز , اردک ماهي , عزيمت کردن , سريعا رفتن , رحلت کردن , نيزه زدن , باچيز نوک تيزسوراخ کردن
-
حربه ٔ پیغمبر
لغتنامه دهخدا
حربه ٔ پیغمبر. [ ح َب َ ی ِ پ َ غ َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حربه ٔ نجاشی شود.