کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرب
/harb/
معنی
جنگ؛ نبرد؛ رزم؛ پیکار؛ کارزار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آرزم، جدال، جنگ، دعوا، رزم، ستیزه، کارزار، محاربه، مواقعه، نبرد ≠ آشتی، سازش، صلح، مصالحه
برابر فارسی
جنگ
دیکشنری
combat, war
-
جستوجوی دقیق
-
حرب
واژگان مترادف و متضاد
آرزم، جدال، جنگ، دعوا، رزم، ستیزه، کارزار، محاربه، مواقعه، نبرد ≠ آشتی، سازش، صلح، مصالحه
-
حرب
فرهنگ واژههای سره
جنگ
-
حرب
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) جنگ ، نبرد.
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) (باب ...) محله ای به بغداد نزدیک قبر احمدبن حنبل . (معجم البلدان ).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی العالیة، مکنی به ابی معاذ.تابعی است . (منتهی الارب ). و رجوع به ابومعاذ شود.
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی حرب ثقفی .برخی نام پدرش را هلال یاد کرده اند. تابعی است . عبدان وی را یاد کرده است . (الاصابه قسم چهارم ج 2 ص 78).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن امیه . جد اعلای بنی امیه و پدر ابوسفیان است . ابوالعاص که جد عثمان و مروان بوده برادر همین حرب است . (تاریخ گزیده ص 236) (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جنادب . فتح دمشق در عهد عمر دریافت و اقطاعی (تیولی ) در آنجا بدست آورد. (الاصابه قسم سوم ج 2 ص 60).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حارث محاربی . ربیعبن زیاد از وی روایت دارد. بخاری درتاریخ او را یاد کرده . (الاصابه قسم اول ج 1 ص 334).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن خالد. محدث است . (منتهی الارب ).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ریطةبن عمر. با گروهی از طائفه ٔ خود بنزد پیغمبر (ص ) آمد، و در میان جحفة و مدینه او را ملاقات کرد، پس گروهی از ایشان درگذشتند و این موجب تطیر دیگران شد و مراجعت کردند، و حرب بن ریطه اشعاری مشعر بر ایمان به او فرستاد که ابن سی...
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن زهیر. محدث است . (منتهی الارب ).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سلم بن زیادبن ابیه . آنکس است که نهر حریب بدو منسوب است .
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شریح . محدث است . (منتهی الارب ).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن صبیح ، صاحب الاعمیة. محدث است . (منتهی الارب ).