کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ] (اِخ ) شهری است بزرگ از ناحیت سودان و مستقر ملوک است و اندر این شهر مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. و آمیزنده ترین مردمانند اندر این ناحیت . (حدود العالم ).
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح َرْ را ] (اِخ ) هاران . یاقوت گوید: شاید فَعّال یعنی صیغه ٔ مبالغه باشد از حَرَن َ الفرس ، آنگاه که نافرمانی کند و باشد که فَعْلان بود از حَرّ، به معنی عطشان . و اصل آن از حَرّ است . و امراءة حَرّی ̍، و هو حَرّان یَرّان در کلام عرب آمده اس...
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح َرْ را ] (اِخ ) احمدبن محمد جوهری شاعر مصیصی . (تاج العروس ).
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ریگی است به بادیة.
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح َرْ را ] (اِخ ) قریه ای است به غوطه ٔ دمشق .
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح َرْ را ] (اِخ ) نام دهی است به حَلب .
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح َرْ را ] (ع ص ) تشنه . عطشان . مرد تشنه . (مهذب الاسماء). ج ، حِرار. || سخت حَرون (اسپ و جز آن ). (معجم البلدان ).
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح ِ ] (ع مص ) حَرون شدن . حَرونی کردن ستور. (زوزنی ). توسنی کردن و بازایستادن از رفتن ستور ناکفته سُم . حُرون . توسنی .
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح ُرْ را ] (اِ) ج ِ فارسی ِ حُر : تا پای نهند بر سر حران با کون فراخ گنده و ژنده . عسجدی یا عنصری .نزد دونان حدیث می مگذارپیش حران ز جای می مگذار.سنائی .
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح ُرْ را ] (اِخ ) نام دو وادی به نجد و دو وادی دیگر به الجزیره یا در زمین شام . (معجم البلدان ).
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح ُرْ را ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ حُر. || (اِخ ) حُر و اُبی ّ که دو برادر بوده اند.
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ح ُ را / ح ُرْ را ] (اِخ ) نام کوچه ای است به اصفهان و عده ای بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ) (سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
حران یران
لغتنامه دهخدا
حران یران . [ ح َرْ را ی َرْ را ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) حران یران از اتباع است . (مهذب الاسماء) (معجم البلدان ). رجوع به حَرّان شود.
-
حران الصغری
لغتنامه دهخدا
حران الصغری . [ ح َرْ را نُص ْ ص ُ را ] (اِخ ) نام قریه ای از بنی عامر به بحرین .