کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رهزن
واژگان مترادف و متضاد
حرامی، دزد، راهزن، سارق، عیار
-
شبرو
واژگان مترادف و متضاد
حرامی، دزد، سارق، شبپوی، شبگرد، طرار، عیار
-
حلال کردن
لهجه و گویش تهرانی
نجات دادن نعمت از حرامی، ذبح حیوان رو به مرگ
-
نمک حلالی
لغتنامه دهخدا
نمک حلالی . [ن َ م َ ح َ ] (حامص مرکب ) وفاداری . صداقت . (ناظم الاطباء). نمک به حلال بودن . مقابل نمک حرامی و نمک به حرامی .
-
حرمی
لغتنامه دهخدا
حرمی . [ ح َ ما ] (ع ص ) نعت است از حِرام . ج ، حَرامی ̍، حرام .
-
عیار
واژهنامه آزاد
دوست، یار، حامی، جوانمرد. || (پهلوی) ایار. || دزد، راهزن، حرامی.
-
گرفتن نمک
لغتنامه دهخدا
گرفتن نمک . [ گ ِ رِ ت َ ن ِ ن َ م َ ] (مص مرکب ) به جزای نمک حرامی گرفتار آمدن . (آنندراج ).
-
دزد
واژگان مترادف و متضاد
جیببر، حرامی، راهزن، سارق، شبرو، طرار، عیار، غارتگر، قاطعالطریق، قطاعالطریق، دستکج
-
سارق
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاعالطریق ۲. جیببر ۳. غارتگر ۴. عیار
-
زنا
لغتنامه دهخدا
زنا. [ زِ ] (ع اِمص ) به لغت حجاز مجامعت با زن بطور حرامی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زناء
لغتنامه دهخدا
زناء. [ زِ ] (ع اِمص ) به لغت نجد زنا و مجامعت با زن به حرامی . (ناظم الاطباء). رجوع به زناء (مص ) شود.
-
حرامیان
لغتنامه دهخدا
حرامیان . [ ح َ ] (اِ) ج ِ حرامی . دزدان ره زن : سالی از بلخ با شامیانم سفر بود و راه از حرامیان پرخطر. (گلستان ).
-
جته
لغتنامه دهخدا
جته . [ ج َت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ) حرامی . دزد. (از فرهنگ شعوری ) : همه خیل جغتای خوانش طفیل بر آهنگ جته برآراست خیل .هاتف (از شعوری ).
-
گردن درازی کردن
لغتنامه دهخدا
گردن درازی کردن . [ گ َ دَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن کشیدن : اشتر حرامی گردنادانم چه دانی کردنابا پنبه بازی میکنی گردن درازی میکنی . عبدالواسع جبلی .|| از حد خود تجاوز کردن .
-
عیار
واژگان مترادف و متضاد
۱. تردست، تندرو، جلد، چابک، چالاک ۲. جوانمرد، شوالیه، فتا، فتی ۳. حرامی، دزد، راهزن، رهزن، سارق، شبرو، طرار، غارتگر، گردنهبند ۴. تبهکار، مفسد ۵. محیل، مکار