کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرامی
/harāmi/
معنی
۱. حرام بودن.
۲. (اسم) [عامیانه] نوشیدنی الکلی.
=حرامی کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] مرتکب شدن فعل حرام.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دزد، راهزن، سارق، شبرو، عیار، قطاعالطریق
۲. حرامکار
۳. مشروبات الکلی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرامی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دزد، راهزن، سارق، شبرو، عیار، قطاعالطریق ۲. حرامکار ۳. مشروبات الکلی
-
حرامی
فرهنگ فارسی معین
(حَ) 1 - (ص نسب .) حرامکار. 2 - (اِ.) دزد، راهزن .
-
حرامی
لغتنامه دهخدا
حرامی . [ ح َ ] (اِخ ) عیسی بن مغیرة. از شعبی روایت دارد، و ثوری از وی ، و منسوب است به حرام خطه ای از کوفه و جد ایشان حرام بن سعدبن مالک تمیمی است . (معجم البلدان ).
-
حرامی
لغتنامه دهخدا
حرامی . [ ح َ ] (اِخ ) قاسم بن علی بن محمدبن عثمان حریری . صاحب مقامات است و از اهل میشان بصره است .
-
حرامی
لغتنامه دهخدا
حرامی . [ ح َ ] (حامص ) حرمت . ناروائی .
-
حرامی
لغتنامه دهخدا
حرامی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به جد اعلی ، یعنی حرام انصاری . (سمعانی ).
-
حرامی
لغتنامه دهخدا
حرامی . [ ح َ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرْمی ̍.
-
حرامی
لغتنامه دهخدا
حرامی . [ ح َ می ی ] (ع ص ، اِ) دزد راه زن . دزد قاطع طریق . دزد بیابانی . راهزن . (شرفنامه ٔ منیری ). رهزن : گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی از پس . (گلستان ). و حکما گویند: چار کس از چار کس بجان برنجند، حرامی از سلطان ، دزد از پاسبان و فاسق از ...
-
حرامی
لغتنامه دهخدا
حرامی . [ ح َرْ را] (اِخ ) محمد... بن حفص . محدث است . (منتهی الارب ).
-
حرامی
لغتنامه دهخدا
حرامی . [ ح َرْ را] (اِخ ) موسی بن ابراهیم . محدث است . (منتهی الارب ).
-
حرامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] harāmi ۱. حرام بودن.۲. (اسم) [عامیانه] نوشیدنی الکلی.=حرامی کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] مرتکب شدن فعل حرام.
-
حرامی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: حرامیّ] [قدیمی] harāmi دزد؛ راهزن.
-
حرامی
لهجه و گویش تهرانی
اعضای حرام گوسفند
-
واژههای مشابه
-
نمک حرامی
لغتنامه دهخدا
نمک حرامی . [ ن َ م َ ح َ ] (حامص مرکب ) نمک به حرامی . نمک حرام بودن . حق ناشناسی . ناسپاسی . کفران نعمت .