کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حراره گوئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حراره گوئی
لغتنامه دهخدا
حراره گوئی . [ ح َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) ترانه سازی . تصنیف گوئی .
-
واژههای مشابه
-
حرارة
لغتنامه دهخدا
حرارة. [ ح َ رَ ] (اِخ ) احمدبن علی . محدث رحالة.
-
حرارة
لغتنامه دهخدا
حرارة. [ ح َ رَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن حرارة بردعی . محدث است . (منتهی الارب ).
-
حرارة
دیکشنری عربی به فارسی
گرما , گرمي , حرارت , تندي , خشم , عصبانيت , اشتياق , وهله , نوبت , تحريک جنسي زنان , طلب شدن جانور , فحليت , گرم کردن , برانگيختن , بهيجان امدن
-
حراره گوی
لغتنامه دهخدا
حراره گوی . [ ح َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) ترانه ساز.تصنیف ساز. تصنیف سرای . زاجل . زجّال . وَشّاح . موشح .
-
جستوجو در متن
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء. شأن . بال . دأب . قِندِد. قِندید. اهلوب . طبع. فتن . بلولة. (منتهی الارب ). بُلُلة. خلد...