کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حرات
/horrāt/
معنی
= حره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرات
لغتنامه دهخدا
حرات . [ ح َرْ را ] (ع اِ) ج ِ حَرّة، به معنی زمین سنگلاخ سوخته . (منتهی الارب ).
-
حرات
لغتنامه دهخدا
حرات . [ ح ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ حُرّة. (اقرب الموارد) : سیده ٔ والده ٔ سلطان مسعود و عمات وی با همگی اهل حرم و حرات از قلعه بزیر آمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 7). امیر محمود برنشست و آنجا آمد و امیر محمد را بسیار بنواخت و خلعت شاهانه داد و فراوان چ...
-
حرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حُرَّة] [قدیمی] horrāt = حره
-
واژههای همآوا
-
هرعة
لغتنامه دهخدا
هرعة. [ هََ رَ ع َ ] (ع اِ) کرمکی است . (آنندراج ). دویبة. (اقرب الموارد).
-
هرعة
لغتنامه دهخدا
هرعة. [ هََ رَ ع َ / هََ ع َ ] (ع اِ) شپش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هرات
لغتنامه دهخدا
هرات . [ هََ ] (اِخ ) دهی است به پارس . (منتهی الارب ). از توابع یزد محسوب میشود. حد شمالی آن رباطات ، شرقی شهربابک ، جنوبی خاک نیریز و غربی بوانات فارس است . مرکز بلوک تاج آباد و مجموعاً شامل 7 قریه است و 891 تن سکنه دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان )...
-
هرات
لغتنامه دهخدا
هرات . [ هََ ] (اِخ ) شهری است به خراسان . (منتهی الارب ). هرات از اقلیم چهارم است . طولش از جزایرخالدات «صدک » و عرض از خط استوا «لدک ». آن را امیری ، هرات نام از توابع جهان پهلوان نریمان ساخت . اسکندر رومی بعد از خرابی تجدید عمارتش کرد. دور باروش 9...
-
هرات
لغتنامه دهخدا
هرات . [ هََ رْ را ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). هرت . هروت . هریت . (اقرب الموارد).
-
هرات
لغتنامه دهخدا
هرات . [ هَِ ] (ص ) نیک بخت و نام بخت نیک . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
حراة
لغتنامه دهخدا
حراة. [ ح َ ] (ع اِ) میان سرای . (مهذب الاسماء). رجوع به حَرا شود. || آواز فروختگی آتش . (منتهی الارب ). || آواز وزیدن باد بر درخت . || آواز رفتن آب . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
حرة
لغتنامه دهخدا
حرة. [ ح َرْ رَ ] (ع اِ) زمین سنگلاخ سوخته . (معجم البلدان ). سنگستان . (نصاب ) (غیاث ). ج ، حَرّ، حِرار، حَرّات . زمین سنگریزه دار سیاه را گویند، و چنین زمین را اگر مدور باشد حرة و اگر مستطیل و غیرواسع باشد لابة و نیز کراع خوانند. و بیشتر این زمینها...
-
سریة
لغتنامه دهخدا
سریة. [ س ُرْ ری ی َ ] (ع اِ) (از: «س رو») کنیزی که برای جمع و تمتع باشد و این معرب است به لفظ سِر که به معنی جماع باشد. (غیاث ). گفته اند مشتق از سر است و گفته اند مشتق است از سرور. (از اقرب الموارد). آن کنیزک که از زن پنهان دارند. ج ِ سراری .(مهذب ...
-
ملکه
لغتنامه دهخدا
ملکه . [ م َ ل ِ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، زنی که پادشاه باشد. (ناظم الاطباء). زن که شاه باشد. زن که سلطنت کند. زنی که پادشاهی دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || زن پادشاه . (ناظم الاطباء). زوجه ٔ ملک . زن شاه . بانوی شاه : ذات ملکه...