کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حذیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
محذم
لغتنامه دهخدا
محذم . [ م ِ ذَ] (ع ص ) شمشیر برنده و تیز. (آنندراج ). سیف حذیم .
-
ابوصالح
لغتنامه دهخدا
ابوصالح . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) یحیی بن واقدبن محمّدبن عدی بن حذیم . رجوع به یحیی ... شود.
-
حنظلة
لغتنامه دهخدا
حنظلة. [ ح َ ظَ ل َ ] (اِخ ) ابن حذیم بن حنیفة المالکی . یکی از اصحاب است در کودکی پدرش ویرا بحضور آن حضرت آورد و مظهر دعای خیر واقع شد. برخی از احادیث شریفه را روایت کند. رجوع به الاصابة و الاستیعاب شود.
-
اطب
لغتنامه دهخدا
اطب . [ اَ طَب ب ] (ع ن تف ) طبیب تر. پزشکتر: فقال یوحنا: یا امیرالمؤمنین الفتح [ بن خاقان ] اطب منی . (عیون الانباء ج 1 ص 181). و کان ابن رضوان اطب و اعلم بالعلوم الحکمیة [ من ابن بطلان ] . (عیون الانباء ج 1 ص 242 س 4). رجوع به طب و طبیب شود.- امثا...