کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حذف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حذف
/hazf/
معنی
۱. قطع کردن.
۲. انداختن؛ افکندن؛ ساقط کردن.
۳. دور کردن.
۴. (ادبی) انداختن یا ترک کردن یکی از حروف در نظم یا نثر، و گفتن شعری که مثلاً حرف «ل» در آن نباشد، یا استعمال کلمات بینقطه.
۵. (ادبی) در عروض، حذف یک هجای بلند از انتهای سه رکن مفاعیلن، فاعلاتن، و فعولن که از آن بهترتیب فعولن، فاعلن، و فَعَل حاصل شود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. الغا، فسخ، فک، محذوف، نقض
۲. ازقلم انداختن، افکندن، انداختن، خطزدن، ساقط کردن
برابر فارسی
زدایش، ستردن
فعل
بن گذشته: حذف کرد
بن حال: حذف کن
دیکشنری
deletion, elimination, excision, omission
-
جستوجوی دقیق
-
حذف
واژگان مترادف و متضاد
۱. الغا، فسخ، فک، محذوف، نقض ۲. ازقلم انداختن، افکندن، انداختن، خطزدن، ساقط کردن
-
حذف
فرهنگ واژههای سره
زدایش، ستردن
-
حذف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) انداختن ، افکندن .
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ا...
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ذَ ] (ع اِ) گوسپندان سیاه خرد. گوسفندان خرد. نوعی از گوسفندان سیاه ریزه ٔ بی دم و گوش از گوسفندان حجاز وجرش . (منتهی الارب ). || مرغابیهای کوچک . نوعی از بطهای خرد یا مرغی است . || زاغ خردکه آنرا خورند. (منتهی الارب ). غراب الزرع . غراب ا...
-
حذف
دیکشنری عربی به فارسی
از قلم افتادگي
-
حذف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hazf ۱. قطع کردن.۲. انداختن؛ افکندن؛ ساقط کردن.۳. دور کردن.۴. (ادبی) انداختن یا ترک کردن یکی از حروف در نظم یا نثر، و گفتن شعری که مثلاً حرف «ل» در آن نباشد، یا استعمال کلمات بینقطه.۵. (ادبی) در عروض، حذف یک هجای بلند از انتهای سه ...
-
حذف
دیکشنری فارسی به عربی
بيضوي
-
واژههای مشابه
-
حذف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از قلمافتادن ۲. خط خوردن ۳. از دور خارج شدن، کنار گذاشته شدن ۴. لغو شدن، باطل شدن
-
حذف کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خط زدن، پاک کردن، از قلم انداختن، قلم گرفتن ۲. کنارگذاشتن، کنار زدن ۳. ساقط کردن، انداختن
-
delete key, delete
کلید حذف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکی از کلیدهای صفحهکلید رایانه که برای حذف نویسهها از صفحۀ نمایش به کار میرود متـ . حذف 1
-
حذف کردن
فرهنگ واژههای سره
زدودن
-
حذف 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← کلید حذف
-
deletion 1
حذف 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] قاعده یا فرایندی که براثر عملکرد آن، واحد واجی یا نحوی که در زیرساخت وجود دارد، در روساخت از زنجیرۀ گفتار کاسته میشود