کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حد یقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
diameter limit
حد قطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] کمینه یا بیشینۀ قطر درختان که براساس آن درخت یا گِردهبینه اندازهگیری یا قطع یا بهرهبرداری میشود
-
elastic limit
حدِّ کِشسانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] حداکثر میزان تغییر شکل جسم کشسان، بیآنکه تغییر شکل دائمی در آن پدید آید
-
ecliptic limit
حدِّ گرفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] بیشترین فاصلۀ زاویهای که خورشید یا ماه میتواند از یکی از گرههای مدار ماه، یعنی نقاط تلاقی با دایرهالبروج، داشته باشد تا گرفتِ ماه یا خورشید رخ دهد
-
terminal velocity
سرعت حد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] سرعت ثابت جسمِ در حال سقوط وقتی که نیروی مقاومت محیط در برابر حرکت جسم، با وزن جسم که در جهت مخالف اثر میکند مساوی میشود
-
boundary 1
خط حد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] خطی فرضی که ناحیۀ تحت پوشش هریک از یگانها را برای هماهنگیِ بهتر و جلوگیری از اختلال مشخص میکند
-
بی حد
فرهنگ فارسی معین
(حَ) (ص مر. ق مر.) 1 - بی اندازه ، بی شمار. 2 - بی کران ، غیرمحدود.
-
حد اردشیر
لغتنامه دهخدا
حد اردشیر. [ ح َدْ دِ اَدَ / دِ ] (اِخ ) سامان اردشیر. موسی خورن از قول ازفیرمیلین نقل می کند (بند77) پروبوس ، که بر یونانیها سلطنت میکرد، با اردشیر صلح کرد و مملکت ما را تقسیم و حدود آنرا با خندقهائی معلوم داشت . اردشیر طبقه ٔ ساتراپها (وُلات ) را ب...
-
حد اصغر
لغتنامه دهخدا
حد اصغر. [ ح َدْ دِ اَ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حد به معنی تعریف و نیز رجوع به قیاس شود.
-
حد اعجاز
لغتنامه دهخدا
حد اعجاز. [ ح َدْ دِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که از اندازه ٔ طاقت طبیعت بیرون باشد، سخن در حد اعجاز هو ان یرتقی الکلام فی بلاغته الی ان یخرج عن طوق گالبشر و یعجزهم عن معارضته . (تعریفات جرجانی ص 57).
-
حد زدن
لغتنامه دهخدا
حد زدن . [ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) اجرا کردن حد شرعی . رجوع به حد (اصطلاح فقه ) شود.
-
حد فاصل
لغتنامه دهخدا
حد فاصل . [ ح َدْدِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرز بین دو چیز اعم از محسوس و معقول . میان دو چیز: طور؛ حد فاصل میان دو چیز. طخوم ؛ حد فاصل میان دو زمین . (منتهی الارب ).
-
حد کردن
لغتنامه دهخدا
حد کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معین کردن . مرز گذاردن .
-
حد متوسط
لغتنامه دهخدا
حد متوسط. [ ح َدْ دِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حد وسط. درجه ٔ میانگین .
-
حد مشترک
لغتنامه دهخدا
حد مشترک . [ ح َدْ دِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جزئی که میان دومقدار بوده پایان یکی و آغاز دیگری بشمار آید، و باید مخالف هر دو مقدار باشد. (تعریفات جرجانی ص 56).
-
حد ناقص
لغتنامه دهخدا
حد ناقص . [ ح َدْ دِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) تعریفی که بفصل قریب تنها یا با جنس بعید باشد مانند تعریف انسان به ناطق یا جسم ناطق . (تعریفات جرجانی ص 57). رجوع به قول شارح شود.