کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حدید
/hadid/
معنی
۱. پنجاهوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه.
۲. [قدیمی] آهن.
۳. (صفت) [قدیمی] تیز و برنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آهن، پولاد
۲. برا، تند، تیز
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حدید
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهن، پولاد ۲. برا، تند، تیز
-
حدید
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] 1 - (ص .) تیز، برنده . 2 - (اِ.) آهن .
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (اِخ ) (جبل الَ ...) در دریای هند است ، و از آن کوه ، آهنی سرخ به حصول پیوندد که چون زخمی از آن بر کسی زنند، ازموضع جراحت خون ترشح ننماید، اما کسان را گمان شود که آنرا داغ کرده اند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 675).
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (اِخ ) ابن حکیم ازدی . از ابوجعفر باقر و صادق روایت دارد. اوبرادر مرزام است و دارقطنی در «مؤتلف و مختلف » هر دو را یاد کرده گوید: از شیوخ شیعه بود. شیخ طوسی نیز او را در رجال یاد کرده گوید کنیتش ابوعلی است . نجاشی او را ثقة داند. علی ب...
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (اِخ ) از بطون هوارة، قبیله ای از بربر. (صبح الاعشی ج 1 ص 364).
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ پنجاه وهفتم قرآن و مدنی است ، دارای بیست ونه آیه و آغاز میشود به : سبح ﷲِ ما فی السموات و الأرض ... پس از واقعه و پیش از مجادلة است .
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (ع اِ) آهن . (دهار) (ادیب نطنزی ) (ترجمان عادل بن علی منسوب به جرجانی ). و هو علی ثلاثة اصناف : شابورقان و نرم آهن و فولاد مصنوع . و الشابورقان ، هو الفولاد الطبیعی . و الفولاد المصنوع ،هو المتخذ من نرم آهن . (از مفردات قانون ابوعلی سین...
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (ع ص ) تیز. (دهار) (ادیب نطنزی ) (نصاب ). چیزی که آن را تیز کرده باشند. (غیاث ). تند. بُرنده . نوک تیز. لب تیز. ذرب . ذربة. نافذ. لب تیز. (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). تیغ تیز. (زمخشری ). تیز : و لشجره [اَی لشجرالأترج ] شوک حدید. (ابن ...
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ح َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 53هزارگزی شمال خاوری شادگان ، کنار راه فرعی اتومبیل رو اهواز به شادگان . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
حدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hadid ۱. پنجاهوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه.۲. [قدیمی] آهن.۳. (صفت) [قدیمی] تیز و برنده.
-
واژههای مشابه
-
حديد
دیکشنری عربی به فارسی
اهن , اطو , اتو , اتو کردن , اتو زدن , اهن پوش کردن
-
حَدِيدِ
فرهنگ واژگان قرآن
آهن - دائماً تيز(اصل اين کلمه از "حد" به معناي منع است)
-
حدید صینی
لغتنامه دهخدا
حدید صینی . [ ح َ دی دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خماهان . خماهن . الحدید الصینی ما احب التختم به . (مجمعالبحرین ).
-
اسقورون حدید
لغتنامه دهخدا
اسقورون حدید. [ اِ / اُ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریماهن . رجوع به اسقورون و ریماهن شود.